بعد از عملیات فتح خرمشهر من و شهید باقری در سال ۶۱دنبال منطقهای برای انجام عملیات میگشتیم. به منطقۀ شلمچه آمدیم برای عملیات رمضان. تا چشممان به موانع افتاد، هردو گفتیم که در اینجا نمیشود عملیات کرد. رفتیم به منطقۀ پاسگاه زید و عملیات رمضان آنجا انجام شد.
از سال ۶۱ تا ۶۵ دشمن بیوقفه موانع، مین، سیم خاردار و خاکریز درست کرد و مستحکمترین جبهه، اول شلمچه بود و بعد طلاییه. عملیات کربلای۵ یک عملیات تکلیفی و خدایی بود. شب قبل از عملیات فرماندهان به انجام این عملیات اشکال گرفته بودند، از بس دربارۀ آن ابهام وجود داشت. میگفتند آیا موفق خواهیم شد، تلفات چقدر است، اگر بتوانیم خط را بشکنیم فوقش ۵ کیلومتر پیشرَوی میکنیم و به بصره نمیرسیم، آیا میارزد.
قرار شد از امام استعلام بشود. حضرت امام، آقای هاشمی را فرستادند که ایشان بررسی کند و بههمراه کارشناسان ارتش و شهید صیاد و دیگران تصمیم بگیرند که این عملیات انجام بشود یا نه. شب قبل از عملیات تا ساعت ۴ صبح یک جلسه تشکیل شد. نزدیک اذان صبح آقای هاشمی به این نتیجه رسید که نباید عملیات انجام شود؛ چون ریسک عملیات بالا بود. محاسبات مادی میگفت که نباید این عملیات انجام شود.
بعد از نماز صبح فرماندهان به آقای هاشمی گفتند این عملیات اگر انجام نشود، ما دیگر نمیتوانیم در خوزستان عملیات کنیم. آقای هاشمی دائم دنبال این بود که یک عملیات موفق بکنیم و یک جای بزرگی را بگیریم و با مذاکره و صدور قطعنامه، جنگ را به پایان برسانیم.