ساعت هشت ونیم صبح به مجلس رفتم. پس از انجام کارهای اداری و مطالعه گزارشها در جلسه کمیسیون آئیننامه شرکت کردم. ساعت 11 صبح احمد آقا خمینی تلفن کرد که امروز بناست دستوری از امام، در اخبار ظهر پخش شود که هرگونه آهنگ موسیقی را گرچه همراه سرود، ممنوع میکند؛ از من میخواست به همراه آقای بهشتی به خدمت امام بروم و از امام تقاضا کنم که مانع پخش این دستور شوند.
من به دلیل لزوم حضور در کمیسیون و به دلیل شبهه شرعی در جلوگیری از اجرای نظری که امام و مرجع تقلید دادهاند - و شبهه شرعی ازاینجهت که اگر فتوا است، چرا اطاعت نکنیم - و به دلیل عدم مساعدت استخاره و به خاطر احتمال ضعیف تأثیر ما در اراده امام، در صورت رأی قطعی امام، از رفتن خودداری کردم؛ ولی آقای بهشتی رفتند و نتیجه هم گرفتند و منتشر نشد. صحیح هم این است که اگر نظر امام است، بدون اعلام رفتهرفته اجرا گردد.
بعدازظهر جلسه هیئترئیسه داشتیم و برنامه هفته بعد را تنظیم کردیم و به همین دلیل نتوانستم در شورای مرکزی حزب شرکت کنم.
قرار بود در نخستوزیری با آقای ضیاء الرحمان، رئیسجمهور بنگلادش و حبیب شطی ملاقات کنیم که نرفتم. بعداً معلوم شد، آنها هم نیامدهاند، زیرا توقع داشتهاند، این ملاقات در هتل یا خانه سفیرشان انجام شود و آقای رجائی موافقت نکردهاند و از طرف ما نسبت به آنها بیاعتنائی شد و این خوب نیست، زیرا آنها تقاضا کرده بودند که با من، آقای رجائی و آقای بهشتی ملاقات کنند.
آقایان کیانوری و عمویی از رهبران حزب توده آمدند و اطلاعاتی آوردند. معمولاً با دادن اطلاعات با مسئولان رابطه بر قرار میکنند و از اینکه به آنها اعتماد نمیکنیم، اجازه سفر به خارج به آنها نمیدهیم و دفترشان را آزاد نمیکنیم، گله و شکایت داشتند. معتقد بودند فعلاًزمان برای پذیرفتن صلح و خاتمه دادن به جنگ مناسب است. من گفتم آمریکا هم که موافق صلح است. توجیه میکردند که آمریکا برای نجات صدام موافق است. ولی آنها مخالفند کهجمهوری اسلامی در اثر جنگ، زیاد ضعیف شود. از احتمال ایجاد فتنه آمریکائیها درسیستان صحبت میکردند.
آقای اژهای و مهندس معتمدی آمدند و از اینکه تأییدهای گذشته امام، قیافه واقعی آقای بنیصدر را پوشانده است، نگران بودند.