یکشنبه 11 آذر 1375 //19 رجب 1417 // 1 دسامبر 1996
پیش از اذان صبح بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. اخبار خارجی و داخلی را گرفتم. گزارشها را خواندم و برنامه امروز را دیدم. ساعت هفت صبح، با هلیکوپترها از پادگان سپاه بهسوی دشت روم پرواز کردیم. در محل سایت کارخانه سیمان یاسوج فرود آمدیم. مهندس روانپرست، مدیر طرح گزارش داد. با ظرفیت 700 تُن در روز، از جمله پنج طرح است که چین فاینانس کرده است. من هم درباره نقش این کارخانه در اقتصاد استان و پیشرفت صنایع سیمان در کشور صحبت کردم.[1]
با ماشین به محل کارگاه تولید بچه ماهی قزلآلا رفتیم؛ از جهاد سازندگی است. ظرفیت تولید حدود پنج میلیون بچهماهی و تُخم چشمزده دارد. مراحل تُخمگیری و تلقیح با اسپرم ماهی نر و چشمزدن تُخم در مدت هشت روز و تبدیل به بالارو کیسه دار و سپس بچه ماهی شدن مجموعاً در 50 روز را دیدیم که برایم جالب بود. تا امروز نمیدانستم که تلقیح تخم ماهی، خارج از بدن ماهی است. توضیح دادند که برنامه ایجاد مراکز پرورش ماهی قزلآلا، با ظرفیت 100 هزار تُن و با شغل آوری 30 هزار نفر را در آبهای چشمهسارها دارند.
نمایشگاه صنایع دستی را هم دیدیم. بعد از رکود چند ماهه در وضعیت قالی، دوباره به رونق افتاده است. پس از توضیحات آقای لاهیجانیان، [مدیرعامل شرکت شیلات ایران]، من در اهمیت برنامه پرورش ماهی قزلآلا صحبت کردم.[2]
سپس به محل طرح بند انحرافی و شبکه آبیاری دشت روم رفتیمکه توسط وزارت نیرو ساخته شده است. برای عمران بیش از 1100 هکتار زمین، با زهکشها و کانالها و پمپاژ با 600 میلیون تومان هزینه، طرح خوبی است. مردم روستاهای منطقه جمع شده بودند. به احساساتشان پاسخ دادم. آنجا آقای ملکحسینی گفت، اینجا را به این جهت دشت روم میگویندکه لشکرگاه رومیان، در زمان حمله اسکندر مقدونی بوده و اضافه کرد که اسکندر را در تنگه نکا- مابین سد مارون دوم و دهدشت - زخمی کردند و از طریق همین دشت، با راهنمایی یک خائن محلی، برای تخریب تختجمشید رفته است.
بهسوی دهدشت، مرکز استان کهکیلویه و بویراحمد پرواز کردیم. در مسیر، از هوا کارهای طرح آبیاری دشت چرام را با توضیحات استاندار و آقای ملکحسینی، دیدیم. دشت خوبی است؛ برنجکاری و مرکبات خوبی دارند.
در کنار بیمارستان دردست ساخت دهدشت فرود آمدیم. بازدید از بیمارستان و افتتاح چند طرح عمرانی انجام شد. سپس بهسوی محل اجتماع مردم رفتیم. خیرمقدم یک دختر شهید با یک شعر بسیار خوب در معرفی دهدشت و خدمات من خیلی جالب بود[3]. در خیابان، برخلاف برنامه، استقبال پُرشوری بود و در عین حال جمعیت بسیارعظیمی در ورزشگاه و با شور و هیجان بسیارجالب حضور داشتند.
در اجتماع مردم، آقای [حسین] شرعی، امام جمعه، با شعری در وصف من خیرمقدم گفت. [سید حاجیمحمد موحد]، نماینده شهر، ضمن خیرمقدم و ستایش خدمات من و انقلاب، خواستههای مهم مردم را مطرح کرد. گروه سرود نوجوانان پسر و دختر، سرود زیبایی در خیرمقدم و خدمات دولت خواندند. من هم سخنرانی بلیغی از خوبیهای منطقه و مردم ایرادکردم و بهخواستههایشان، منجمله انتقالآب به دشت 24 هزار هکتاری و دهدشت، ایجاد کارخانه سیمان نسوز، ادامه راه بهبهان به دهدشت تا پاتاوه و راه شهررضا- یاسوج، جواب مساعدت دادم[4].
برای افتتاح دبیرستان شبانهروزی عشایر رفتیم. در مدرسه، ناهار و استراحت بود. آقای [میراحمد] تقوی، رئیس مدرسه علمیه شهر آمد و کمبودها و نیازهای شهر را مطرح کرد. سپس به با توضیحات وزیر نیرو و مدیر پروژه، برای افتتاح خط انتقال برق از بهبهان به دهدشت رفتیم که قرار شد تا یاسوج هم ادامه یابد. در کنار پُست برق، اهالی روستای مجاور [= روستای سَرپَری]، جمع شدند و با نشان دادن سطلهای آب، تقاضای تأمین آب شُرب داشتند که دستور دادم تسریع شود. معلوم شد، طرح در دست اجرا توسط جهادسازندگی است و کنار روستا، رودخانهای از سرشاخههای خیرآباد عبور میکند. سپس بهسوی محل ساخت سد کوثر روی رودخانه خیرآباد پرواز کردیم.
در اجتماع حضار، توضیحات سد را دادند: با 130 متر ارتفاع و ظرفیت 45 میلیون مترمکعب آب، برای دشتهای دوگنبدان و خوزستان ساخته میشود. توضیحاتی هم درباره سد جم داده شد؛ با ظرفیت 1600 میلیون مترمکعب آب برای بوشهر و خورستان. من هم در برکت و آبادی مهم این دو سد- که مجموعاً 100 هزار هکتار را آبیاری میکنند و تحول عمدهای در سروستان است، صحبت کردم.[5]
سپس از محل بدنه سد بازدید کردیم که خیلی جالب و بدیع است. حدود 100 متر از دهنه در دره تنگی است و با شیوه جدیدی ساخته میشود. سرعت عمل با پنج دهنه کار، تحسینبرانگیز است. قرار شد در مورد امکان پمپاژ از دریاچه سد به باشت و دهدشت بررسی کنند.
به شهر دوگنبدان پرواز کردیم. شکوه اجتماع مردم حیرتانگیز بود و احساساتشان عجیبتر. فرماندار و نماینده مجلس و معاون وزیر نفت در گاز توضیحات دادند و خیرمقدم گفتند. خواستههایی مطرح کردند. سرود جالبی اجرا شد و نیز گروه زیادی از دختران، شکل پرچم ایران را ترسیم کرده بودند. مردم شعارهای پرهیجان دادند. من هم سخنرانی دلگرمکننده نمودم و خواستههای مردم را در مورد ساخت پارک و کارخانه پتروشیمی پذیرفتم[6].
برای افتتاح ساختمانهای جدید، به محل دانشگاه آزاد اسلامی گچساران رفتیم. در این مراسم، توضیحات دکتر جاسبی، [رئیس دانشگاه آزاد اسلامی] و دکتر [کریم] زارع و رئیس دانشگاه را استماع کردم. هفت هزار دانشجو در گچساران و یاسوج دارند. سرود خوبی هم اجرا کردند.
نماز مغرب را آنجا خواندم. برای ملاقات با جمعی از بسیجیان، در مسجدی رفتیم. خواستههای رفاهی داشتند و با گرمی و شور بسیار استقبال کردند. سپس به نمایشگاه توسعه استان رفتیم. طرحهای مهم توسعه استان را توضیح دادند که خیلی زیاد است.
رئیس مدرسه علمیه شهر آمد. تقاضا کرد که هزینه انشعاب گاز مدرسه را بدهیم. به [غلامرضا آقازاده]، وزیر نفت، گفتم که مجانی اجرا شود. امشب همچنین طرح میدان بزرگ ورودی شهر و بلوار 8/1 کیلومتری را افتتاح کردم. شهرداری ساخته است. رفتیم شام خوردیم و به استراحتگاه شرکت نفت رفتیم. بعد از استحمام و نوشتن خاطرات و مطالعه گزارشها، خوابیدم.
[1] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «این کارخانه برای استان یک کار ضروری بود که از آقای مهندس نعمتزاده باید تشکر کنیم که این کار را به هرحال به سامان رساندند. من در جریان اقدامات اولیه بودم. برای مناطقی که مثل این استان احتیاج به سیمان دارند، ولی مشکل حمل و نقل دارند، کارخانههای کوچک سیمان تعبیه شده بود، ولی به دلایل بسیار با تأخیر انجام شد، ولی سرانجام به اینجا رسید. ما اول ده واحد از این نوع را پیشبینی کرده بودیم. آن موقع وضع سیمان در کشور بحرانی بود و کارخانههای بزرگ به تولید نرسیده بودند. فکر میکردیم که در ظرف یک مدت کوتاه میتوانیم با این تدبیر، مشکل بحران سیمان را حل کنیم. بهتدریج که همت بیشتری روی کارخانههای بزرگ شد و کارشان جلو افتاد، آن ضرورت بحرانی از بین رفت، ولی مصلحت دیگری که در جاهایی مثل اینجا کارخانههای کوچکتری را بسازیم تا سیمان منطقه را تأمینبکند، باقی بود. به علاوه، ورود اصل این تکنولوژی چینی را هم آقایان لازم میدانستند. در مجموع مثل اینکه روی پنج کارخانه قرار گذاشتیم که بگیریم. یکی از آنها را در قشم من دیدم دارند میسازند که آن هم فکر میکنم، نزدیک است تمام بشود. کارهای ساختمانی آن در سفری که من رفته بودم، شروع شده بود. به هر حال برای مردم اینجا مبارک باشد.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[2] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «این طرح پرورش ماهیهای قزلآلا، با شرایطی که در کشور ماست و نیازی که ما به اشتغال و همچنین به محصولات این طرح داریم، بسیار قابل توجه است. خوشبختانه مراحل مطالعه و راهکارها مشخص شده است. ما هم امسال در برنامه دولت، مبالغی را برای اشتغالهایی از این نوع به صورت ویژه در نظر گرفتیم که سهماش را میتوانیم به این کار جهاد واگذار کنیم. در مناطقی مثل همین اطراف زاگرس که آب فراوان هست و آبهایی که در مسیر خودشان میتوانند از این نوع کار را تغذیه بکنند، با ایجاد استخرهایی حالا از نوع بتونی یا از نوع خاکی، هر دو، با شرایطی که مردم هرجا میخواهند. کاری است که در کنار کشاورزی و در کنار بقیه کارها قابل استفاده است. آنهایی که خودشان زمین یا آب دارند یا آنهایی که ندارند، میتوانند به اینجا بیایند و از منابع طبیعی بهره بگیرند یا از کشاورزها بخرند. با توجه به عشایری بودن منطقه و اینکه مردم در گذشته به دام و به کوچ و اینها وابسته بودند، این گونه کارها باعث میشود مردم به زمین علاقه پیدا بکنند و بمانند و برای خودشان زندگی آرام، مستمر و قابل برنامهریزی و خوبی تهیه بکنند.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[3] - رقیه مرادی و طیبه پناهی، دو دختر شهید، با صدایی که از شدت شوق میلرزید، این شعر را خواندند: خوشآمدی محبوب ما در بزم یاران، بشنو حدیث ایل لر، سردار ایران/ ما مردمانی آریوبرزن تباریم، فرزند کهگیلویه مردکارزاریم/ برنُو به دوش و یکهتاز و تک سواریم، دریادل و رزمآور و دشمن شکاریم / ما جز بهدرگاه خدا سرخم نکردیم، بیحرمتی بر حضرت خاتم نکردیم/ مهماننوازی پیشه دیرینه ماست، مهر و وفاداری درون سینه ماست/ ما عرصه بر تیمور جانی تنگ کردیم تا دشت ارژن با سپاهش جنگکردیم/ در شط سرخ جبههها جانانه ماندیم، خاک وطن از خصم بدسیرت ستاندیم/ گر در میان آتش و خون غرق بودیم، بر قلب دشمن تیر رعد وبرق بودیم/ ما وارث چابکسواران شهیدیم، با چشمدل ایثارشان در جبهه دیدیم/ ما خندق و چزابه و مجنونگرفتیم، با چنگ و با دندان و جوی خونگرفتیم/ ما در رکاب تو در عالم سربلندیم، بر عهد تو تا خط آخر پایبندیم/ معمار آبادانی و بازوی دینی، در عرصه سازندگی تو بیقرینی/ ای فاتح دروازه سامان ایران، تندیس دریای سخاوت، مرد باران/ خوش پا نهادی برکویر تشنه ما، ای ناخدای عرصه سازندگیها.
[4] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «با هیچ بیانی نمیتوانم توصیفی از این همه شور، عاطفه، محبت و لطف داشته باشم. احساس خودم را عرض میکنم. در این جمع پرشور و هیجان و مملو از عاطفه و محبت، بنده احساس بسیار صمیمانهای دارم و هر چه به نقاط محروم نزدیکتر میشوم، موج عاطفه و محبت و صفا را قویتر و نیرومندتر میبینم و به خاطر عشق و علاقهای که به شما مردم نقاطمحروم در سینهام دارم و بهخاطر احساس غیرقابلتوصیف نزدیکی به شما مردم متدین و عزیز و دوستداشتنی، نمیتوانم آن حالت درونی را توضیح بدهم. شما نمیدانید که چه مقدار به شما علاقهمندم و این قیافههای شاداب و متبسم شما برای بنده بسیار زیباست. وقتی که این احساس شادمانی را در شما مردم میبینم، عمیقترین لحظات زندگیام را در وجود خود احساس میکنم و بیشترین آرزوی من در دوران مسئولیت اجرایی، این بود که بتوانم به نقاط محروم کشور و مردم دورافتاده و این مراکز مستعد اما فقیر کمک بکنم که بحمداللّه تاکنون گامهایی برداشته شدهاست، ولی در نیمه راه هستیم و هنوزکارهای فراوانی باقی مانده که باید انجام بشود تا حقوق حقه مناطق محروم کشورمان ادا شود.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[5] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «یکی از برنامههای شیرین و دلنشین من در این مسافرت، زیارت شما عشایر بزرگوار است. هم آقایان و هم خانمها که از برادران و خواهران دوست داشتنی این مرز و بوم هستید و گروهی زحمتکش و قانع و متدین و فداکار که فداکاریهای شما را ما در جهاد و در دوران دفاع، خوب دیدیم. من همیشه در دوران زندگیام، نگران وضع فرزندان عشایر بودم که کمکم دارد آن نگرانی برطرف میشود که مبادا در این کوچکردنها به تحصیل بچههایشان نرسند و در آینده زندگی جامعه ما که تحصیل و تخصص عمومی خواهد شد، مبادا بچههای این قشر عزیز مشکل داشته باشند؛ گرچه زندگی شما از جهتی هم خودش شیرین است، در هوای خوب، در محیط خوب، در سیر و سفر، در استفاده از طبیعت، در استفاده از دسترنج خودتان و چیزهایی که ما میدانیم، در تمام آنها جنبههای مثبتی هست. ولی باید به گونهای ما طراحی بکنیم که شما هم از عمرتان استفاده بکنید و هم برای تربیت بچههایتان، مخصوصاً دختربچهها که در این زمان، با گذشته خیلی نوع تربیتشان فرق میکند.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[6] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «از این همه محبت و لطفی که از شما مردم دوستداشتنی و مهماننواز میبینم، یک عالممتشکرم. من بههیچ وجه قادر به پاسخ به این همه محبت نیستم و با اظهار عجز وکوچکی، اعتراف میکنم که جز خدمتکردن و انجام وظیفهکردن، هیچ جوابی برای این الطاف ندارم. حضور گسترده مردم این شهرستان در صحنههای انقلاب، جبهههای جنگ و دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی، برگ زرینی درکتاب تاریخ دفاع مقدس است. وقتی احساسات پُرشور شما مردم گچساران را دیدم، به یاد گفته موهوم آن صاحب منصب انگلیسی افتادم که چقدر بد فهمیده بودند. آن روز که انگلیسیها اینجا را جز قلمروی خود فرض میکردند، یکی از آنها با غرور تمام گفته بود که ما بذری را در دوگنبدان و مسجد سلیمان ریختیم که فرهنگ غرب همیشه از این دریچه به ایران سرایت میکند. کجاست آن صاحب منصب که بیاید و این اشتباه بزرگ تاریخی خود را ببیند.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.