جمعه 23 شهریور 1375 | 28 ربیع الثانی 1417 // 13 سپتامبر 1996
طلوع فجر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. خاطرات را نوشتم و گزارشها را خواندم. پیام مستقیم رادیویی به مسلمانان آفریقای جنوبی دادم.[1] سران و شخصیتهای مسلمان از دانشمندان و ارباب جراید و ائمه جماعات و سران گروهها آمدند. یکی از رؤسای دانشگاه اسلامی خیرمقدم گفت و من هم دربارة ارزش همکاری مسلمانها در مبارزات ضدآپارتاید و ضرورت همکاری در رفع تبعیضات اقتصادی صحبت کردم.[2] سپس با همه آنها مصافحه کردم و در جمع خانمها هم عکس گرفتند.
به مقر ریاست جمهوری رفتیم. ابتدا مذاکره خصوصی با آقای ماندلا داشتیم. مقداری از خودش دفاع کرد و در مورد روابط با دولتهای استکباری گفت، با دوستان دوران مبارزه صمیمیتر است و حاضر نیست، تحمیلهای آنها را بپذیرد. به او گفتم چرا در بحث حقوقبشر در سال گذشته علیه ایران رأی دادهاند؛ منکر شد، ولی وزیر خارجهاش قبول کرد و قرار شد امسال جبران کنند.
با توضیح هزینههای تبلیغات حزبی، برای مخارج حزب از ما کمک خواست و گفت در سفر قبلی به منطقه، از عربستان 15 میلیون دلار، از امارات 10 میلیون، از مالزی 15 میلیون و از اندونزی 10 میلیون دلار آمریکا کمک گرفته و اکنون 40 میلیون دلار مقروض است. از ما کمک خواست. در گذشته یک میلیون دلار گرفته بود. معمولاً تشکر علنی میکند؛ رد نکردم. قرار شد در سفری که به همین منظور خواهد داشت، جواب بدهیم.
در سر میز شام، دیشب از من خواست که نامهای به بیوه سامورا ماشل[3] بنویسم و بخواهم که با ازدواج با ایشان موافقت کند. به آقای [محمد شریف] مهدوی، [سفیر ایران در آفریفای جنوبی] گفتم، اگر جدی است، خواستگاری کند.[4] به جلسه مذاکرات وزرای دو طرف رفتیم. وزیرخارجهاش گزارش داد و من و آقای ماندلا، هر یک صحبت کوتاهی در اهمیت همکاری دو کشور داشتیم. سپس با خواست من موافقت کرد که خبرنگاران بیایند. همکاران او مخالف بودند. آمدند و چند سئوال مطرح کردند؛ بیشتر از ایشان و جوابها هم به نفع ایران و مواردی علیه آمریکا در عدم توجه به خواست آمریکا در مورد همکاری با ایران بود؛ صراحت خوبی داشت.
ظهر برای اقامه جمعه به مسجد رفتم. دو نفر خیرمقدم گفتند و از انقلاب و من صحبت کردند. من هم صحبت کوتاهی کردم.[5] آقای مهدوی هم صحبت کرد. اذان و خطبهها در نمازجمعه، هر یک را یکی از آنها انجام داد و مقید بودند که ساعتی بعد از ظهر نماز بخوانند.
عصر چندین ملاقات با سران احزاب داشتم. سران حزب سفیدپوستهای حاکم قبلی آمدند. ضمن اعتراف به سوءعمل خود در گذشته، از انتقال به دموکراسی اظهارخوشحالی کردند، ولی از نحوه عمل حزب حاکم انتقاد داشتند و به همین جهت از دولت بیرون رفتهاند و به اپوزیسیون تبدیل شدهاند. پرسیدم با توجه به اقلیت سفیدها، آیا امیدوارند که در آینده حاکم بشوند؛ گفتند در درازمدت به خاطر سوءاعمال این حکومت، آرای آنها زیاد خواهد شد.
سران حزب رادیکال سیاهها آمدند. از عملکرد حزب ماندلا که حاضر نیستند اصلاحات ارزی و تقسیم ثروت کنند، انتقاد داشتند و به صورت اغراقآمیزی از تأثیر انقلاب اسلامی بر مردم آفریقای جنوبی گفتند، با ایجاد امید و تعاون و سپس پیروزی. سران حزب اینکاتا آمدند که رییس آن وزیر کشور است. آنها هم از عملکرد حزب ماندلا انتقاد داشتند و گفتند، آقای دکلبرک از آنها خواسته که با هم از دولت بیرون بروند که نپذیرفته است. شرح مبسوطی از مواضع حزبش داد. من هم به او گفتم که مصلحت نیست با خروج از دولت، نهضت سیاهان را تضعیف کنید. همه آنها افرادی از هندیها و رنگیها را با خود آورده بودند.
رهبر حزب مخالف پان افریکن آمد. از وضع حقوق بشر در ایران هم سئوال داشت. نخستوزیر ایالت خالته آمد. گزارشی از وضع ایالات و مجلس و دولت محلی به مرکزیت ژوهانسبورگ دادند. به تدریج کارها را از سفیدها میگیرند. سپس در جمع خبرنگاران رفتیم و به سئوالات فراوان آنها پاسخ دادم؛[6] خسته شدم.
به شهر ژوهانسبورگ رفتیم. در مسیر، آقای مهدوی توضیحات میداد. ساختمانی که انگلیسیها برای رضاشاه تهیه کرده بودند و سپس دولت [ایران] خریده، 12 هزار مترمربع زمین دارد؛ جای خوبی است. دو اتاق مخصوص و حمامی که در آن [رضاشاه] مُرده است و ایوانی که قدم میزده و القاب اعلیحضرت قدرقدرت را به مسخره میگفته، بازدید هم کردیم. نماز خواندیم و شام خوردیم. جمعی از ایرانیان مقیم اینجا هم بودند. به مقرمان در پروتوریا برگشتیم.
در ملاقات با سران احزاب دو نکته جالب بود: 1 - اینکه همه آنها احترام و اهمیت برای ایران قائل بودند که مواضع خودشان را برای قانع کردن من توضیح بدهند. 2 - همگی با حزب A.N.C آقای ماندلا مخالفت دارند. 3- سرانجام اینکه آزادی واقعی هم اینجا محسوس است.
[1] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، مصاحبهها و پیامهای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[2] - آقای هاشمی، با اظهار خوشحالی از دیدار مسلمانان این کشور و با اشاره به سهیم بودن ایران در مبارزه با آپارتاید گفت: «امروز ما مسائل مهمتری برای دنیای اسلام داریم که از محدوده مسائل تبعیض نژادی خیلی بالاتر است. با قیام امام راحل و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، صفحه جدیدی در کتاب تاریخ معاصر رقم خورده است. مسلمانها، (Äباید ثابت کنند که این پیام آسمانی برای اداره همه شئون زندگی بشریت آمده است و میتواند جواب نیازهای عصر ما را بدهد. ما در ایران این را ثابت کردیم و شما اگر ایران را ببینید، مطمئن میشوید که اسلام، امروز بهترین وسیله اداره درست جامعه بشری است. در ایران، زنها هم پا به پای مردان در صحنههای اجتماعی حضور دارند.» ایشان با اشاره به تجربههای سازندگی ایران اظهار داشت: «مشکل اساسی آفریقا این است که نمیتواند از امکانات و منابع خودش استفاده کند؛ نه فقط آفریقای جنوبی، بلکه تمام قاره آفریقا چنین است. آبهای اینجا به دریا میریزد و شور میشود و بیاستفاده میماند و مردم، بیکار و فقیر هستند. از معادن، بیشتر توسط خارجیها استفاده میشود. در بعضی جاها کارخانه ساخته شده است، ولی استفاده درستی از آن نمیشود و تعداد دانشمندان و نیروهای فنی بسیار کم است. صحبت من با شما بزرگان اسلامی این است که از این موقعیت ایران استفاده کنید و پلی بین ایران و نیازهای آفریقا باشید. ما عمده امکانات کشورهای پیشرفته را داریم ولی هدفهای نادرست آنها را نداریم. همین که در کارهایمان ضرر نکنیم، کافی است. انشاءالله که آفریقاییها، قدر اسلام را بیشتر خواهند دانست و هرچند برای غربیها و خصوصاً آمریکاییها دشوار است که این راه باز شود و حتماً آمریکا کارشکنی خواهد کرد، ولی ما ثابت کردهایم که کارشکنیهای آمریکا در مورد ایران بیتأثیر است.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[3] - سامورا ماشل، رهبر ملیگرای موزامبیک و اولین رییسجمهور آن کشور (۱۹۷۵ ـ ۱۹۸۶)، همرزم ماندلا و متحد کنگره ملی آفریقا، در جبههٔ آزادیبخش فرهلیمو از هنگام تأسیس آن فعال بود و برای استقلال از استعمار پرتغال میجنگید. در سال ۱۹۶۶ به رهبری فرهلیمو رسید و از زمان استقلال موزامبیک در سال ۱۹۷۵ میلادی تا هنگام مرگش که براثر سانحهٔ هوایی در نزدیکی مرز آفریقای جنوبی رخ داد، ریاست جمهوری را عهده دار بود.
[4] - نلسون ماندلا، سه بار ازدواج کرد. نخستین بار با خانم «اولین نتوکو میس» ازدواج کرد. این زوج دو پسر و دو دختر داشتند و پس از سیزده سال در سال ۱۹۵۷ میلادی از یکدیگر جدا شدند؛ دلیل جدایی آنان شور انقلابی ماندلا بود و اینکه مذهب همسرش، عدم مداخله در سیاست را توصیه میکرد. همسر دوم ماندلا، خانم «وینی مادیکیزلا»، نخستین مددکار اجتماعی سیاهپوست بود. وینی، در حالی که شوهرش در زندان مشغول گذراندن حبس ابد بود، پدرش به سمت وزارت کشاورزی برگزیده شد و اختلافات سیاسی منجر به جداییگردید. ماندلا در هشتادمین سالگرد تولد خود، با خانم «گراکا ماشل»، بیوه دوست خود سامورا ماشل، ازدواج کرد.
[5] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[6] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، مصاحبههای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.