سهشنبه 20 شهریور 1375 | 25 ربیع الثانی 1417 10 سپتامبر 1996
بعد از نماز، خاطرات پریروز و دیروز را نوشتم. ساعت هفت و نیم صبح به سوی منطقه سوگا در شمال دارالسلام حرکت کردیم. وزیر همراه، وزیر صنعت و تجارت بود و چون مترجم تأخیر داشت، محسن مترجمی را به عهده گرفت.
شصت کیلومتر راه رفتیم. در شهرکهای مسیر، مردم به عنوان استقبال اجتماع داشتند. در چند نقطه پیاده شدم و جواب احساسات را دادم و یکجا استاندار خیرمقدم گفت. جاده خوبی ندارند و قسمتی از جاده فرعی، خاکی بود. برای افتتاح مرکز آموزشی به آنجا رفتیم که جهاد سازندگی ایران ساخته است. در شانزده هکتار زمین، حدود چهار هزار متر مربع بنا ساختهاند. جمعیت زیادی از مردم روستاهای اطراف جمع شده بودند و شادمانی میکردند و جشن گرفته بودند. آقای مهندس ملکی، مسئول جهاد در آنجا توضیحات داد. پرده برداشتیم و سپس در مراسم شرکت کردیم.
نماینده شهر، با شور و هیجان از اقدامات ایران تشکر کرد و هدایای مردمی را به من و به عفت داد. اجازه گرفت که مرکز را به نام من نامگذاری کنند. استاندار هم صحبت خوبی کرد. هر دو به زبان سواحیلی حرف میزدند که یک نفر تاجر مسلمان برای ما ترجمه میکرد. من هم صحبت کوتاهی کردم و او ترجمه کرد.[1]
به سوی دارالسلام مراجعت کردیم. تمامی منطقه را اشجار بادام هندی پُرکرده است که خیلی پُرسود است؛ هر کیلو ده دلار. یکسره به فرودگاه رفتیم و به سوی زنگبار پرواز کردیم. در فرودگاه زنگبار هم مثل دارالسلام استقبال بود؛ به اضافه حضور جمع زیادی محصلین علوم دینی دختر و پسر که سرودهای عربی میخواندند و گاهی هم خود را تکان میدادند. زنگباریها تلاش داشتند که به صورت یک کشور مستقل جلوه کنند. خودشان را قدیمیتر و متمدنتر از سرزمین اصلی میدانند و استقبال مردمی هم انصافاً خیلی منظم و باشکوه بود. تقریباً تمامی زنها باحجاباند جز دو سه نفری که معلوم نیست، اهل آنجا باشند. 90 درصد مردم مسلمان هستند.
به کاخ اقامتگاه رفتیم. ساختمان قدیمی خوبی در کنار اقیانوس هند است. ابتدا مذاکره خصوصی و سپس مذاکره رسمی علنی داشتیم که همان حرفهای جلسه خصوصی را مطرح کردند. گفتند عمده جزیره را قرنفل[2] میکارند و بخش عمده درآمدشان از قرنفل بوده. بازارشان منطقه شرق دور است. اخیراً اندونزی قرنفل تولید میکند و بازارشان کساد و قیمت 90 درصد ارزان شده است. از ما خواستند که فکری برای رونق جزیره بکنیم.
معلوم شد، در سواحل آنها نقطه خط عبور گلههای ماهی تُن است که پذیرفتیم صیدشان را فعال کنیم. به آقای فروزش، [وزیر جهاد سازندگی] گفتم اقدام کنند. او هم خوشحال شد؛ دنبال اجاره صید چنین مواردی است. همچنین گفتند ده هزار هکتار زمین برای کشت برنج آماده کردهاند و سرمایه و امکانات برای کار ندارند. به جهاد منطقه دستور دادم، ترتیب کار را بدهد. در صورت بودن آب، گفتند در چند نقطه که برای آب شرب چاه زدهاند در بیست متری آب خوبی یافتهاند. گرچه باران در جزیره زیاد است، ولی عمده هرز میرود. خواستند که پلیس مرزیشان را تقویت کنیم و دارو به آنها بدهیم.
برای ناهار به قصر سلطان سعید در کنار بندر رفتیم. ناهار خوبی دادند. همه غذاها را یکباره روی میزها چیده بودند؛ شبیه مهمانیهای معمول خودمان. گوشتها و ماهیهای خوشطعمی داشتند؛ خوشنمک و بعضیها تند شبیه قاره هند. سپس موزه را که در همان قصر است، تماشا کردیم. بیشتر آثار سلسله سلاطین مسلمان عثمانی است. وضع خانهها و تشریفاتشان را گفتند. سیزده سلطان در مدت 137 سال در اینجا حاکم بودهاند و توسط انگلیسیها منقرض شدهاند.
[رییسجمهور] در سخنرانی گفت، تاریخ جزیره خیلی از خودش بزرگتر است. هزاران سال مرکز پشتیبان قاره بوده و بسیار آباد و پُررونق. جالب است که مردم آنجا خودشان را از اصل شیرازی میدانند که اوایل اسلام، شخصی به نام حسن شیرازی از شیراز به اینجا آمده و آنها را مسلمان کرده و سپس نسل توسعه یافته است.
گشتی هم در بخش قدیمی شهر زدیم؛ جالب است. در بازدیده موزه، شعر فارسی به ما نشان دادند؛ به علامت نفوذ فارسی در گذشته. «خوشاست باده گلرنگ با کباب شکاری، ز دست ساقی گلرخ، در کنار بُخاری» به خط نستعلیق خوبی بود. از ساحل در اقیانوس، جزیرههای فراوان کوچکی دیدیم که همگی سرسبزند و گفتند کسی در آنها ساکن نیست؛ جز یک جزیره بزرگ دیگر که جمعیت زیادی دارد.
کلمه زنگبار هم فارسی و نشان از سابقه ایرانی بودن مردم است. بعد از مقداری استراحت برای ملاقات علما، به مسجد رفتیم. مسجد زیبایی در ساحل است و اطرافش را آب گرفته. دو طرف پل ورودی، نوجوانان زیادی با طبل و سرود و اشعار عربی از ما استقبال کردند و شعر عربی «طلع البدر علینا» را که مردم مدینه هنگام ورود پیغمبر (ص) به مدینه میخواندند، قرائت میکردند. [3]
وضو گرفتم و نماز عصر را با امامت یکی از علمایشان خواندیم. خواستند که من پیشنماز باشم؛ من نمازم را قبلاً خوانده بودم. چند نفر آنها صحبتهایی در تجلیل انقلاب اسلامی و من داشتند و یکی از آنها، شعری در همین خصوص گفته بود که به عربی خواند. نوجوان کاملاً سیاهی که عمامه و عبای جالبی داشت و گفت طلبه است، قرآن خواند. از حفظ آیاتی از سوره جن که اشتباهی داشت، اصلاح کردم. صد دلار و چیزهای دیگری به او جایزه دادم. در کنار من بود که عکس و فیلم هم گرفتند. اسم او را پرسیدم؛ یادم رفته است. قیافه و رنگ مردم، شبیه هندیها است.
به نمایشگاه کالاهای ایرانی رفتم. شرکتی از وزارت اطلاعات، در آفریقا کارهای اقتصادی راه انداخته است. آقای خسروجردی که شخص پُرانرژی و دارای ابتکاراتی است، آنها را اداره میکند. بیش از هزار قلم جنس از ایران دارد و بیشتر کاسبها میخرند. استقبال خوبی شده؛ فعلاً ماهی 150 هزار دلار فروش دارد. آنجا منطقه آزاد است و برای خروج از آنجا صددرصد مالیات میگیرند. در شهر دارالسلام هم کارخانه کاشیسازی دارند و کارهای دیگر او. آقای فروزش، طرحی برای تأسیس شرکت یا بنیاد جامعی از سوی من برای انجام کارهای مفید در آفریقا ارائه داد؛ گفتم بنویسد.
به دارالسلام برگشتیم. فقط چند دقیقه در پرواز بودیم. 250 کیلومتر فاصله دارد. برق جزیره را با کابل از زیر آب انتقال دادهاند. شب در مسجد شیعیان، مراسم باشکوهی داشتیم. خوجههای اثنیعشری اینجا هم نیرومندند. تاجر و صنعتگر و سرمایهدار، اسماعیلیها و بُهرهها هم بودند و علمای اهل سنت را هم دعوت کرده بودند.
آقای علیحسن اموینی، رییسجمهور سابق هم آمده بود. چند نفر سخنرانی کردند و هدیه دادند. نماز جماعت به امامت من خوانده شد. من هم سخنرانی کوتاهی در اهمیت اتحاد مسلمین و انقلاب اسلامی و مظلومیت آفریقا و آمادگی ما برای کمک نمودم که به سواحیلی ترجمه شد.[4] شام مفصلی هم دادند. به مقر برگشتیم و خوابیدم. سرماخوردگی دارم با مسکن خودم را نگه میدارم.
[1] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[2] - قَرَنفُل گیاهی است دوساله از جنس میخکها. قرنفل گلهای کوچک، مخملی با پنج گلبرگ در نوع کم پَر و به رنگهای صورتی، سفید، قرمز، بنفش و مخلوط سفید و قرمز دارد که به تعداد زیاد در یک گلآذین چترمانند با هم مجتمع میشوند. عمر گلها به چند هفته میرسد.
[3] - سیره نویسان و مورخان آوردهاند، در آستانه ورود حضرت محمد (ص)، آنگاه که مرکب او از ثنیه الوداع سرازیر شد، غریو شادی مدینه را فرا گرفت و خیل عظیمی از مردمان آن دیار، شادمانه و هلهلهکنان در مراسم باشکوهی به استقبال او شتافتند. در این میان کنیزکان و دختران یثرب دفزنان زمزمه میکردند: طَلَع البدر علیـنا من ثَنیّات الوداع وَجَـبَ الشُکر علینا ما دعا لله داع
[4] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «من به عنوان رییسجمهور یک کشور اسلامی، میهمان شما هستم و شما به خاطر اسلام و قرآن، این استقبال و احترام را انجام دادید. برای من از این جهت، خیلی زیباست. میبینم که انقلاب اسلامی ایران در این دوره به اسلام عظمت داده است. نکته جالبتری که برای من هست، این است که برادران مسیحی و ادیان دیگر در این مراسم استقبال با شما شریک بودند و دلیل شرکت غیرمسلمانان را در مراسم استقبال، یک نکته جالبی می دانم. به نظر من جنبه طرفداری انقلاب اسلامی از محرومان و مظلومان دنیا برای آنها جالب است. یکی از اهداف مهم انقلاب ما، مبارزه با ظلم و حمایت از مظلوم بوده است و مظلومان زیادی در آفریقا هستند. کشورهای آفریقایی در قرنهای اخیر، واقعاً مظلوم و محروم هستند. دولتهای استکباری و انحصارگر منابع ثروت آفریقا را بردهاند و بسیاری از مردم منطقه را برده کرده و از اینجا بردهاند. نگذاشتند که اینجا مثل بسیاری از کشورهای دیگر بتواند از نعمتهای خدا استفاده کند. ثروت آفریقا یا استفاده نشده یا به دست بیگانه مورد استفاده قرار گرفته است. مردم آفریقا با قناعت و محرومیت زندگی کردهاند و از بسیاری از مظاهر تمدن محروماند. چرا باید کشوری مثل تانزانیا با 28 میلیون نفر جمعیت، فقط هشت هزار نفر دانشجو داشته باشد. شما باید نزدیک یک میلیون دانشجو داشته باشید. چرا باید آبهای شما هدر رود و به دریا بریزد؟ آنها را باید در راستای کشاورزی کاشت و به کار برد. چرا باید معادن شما استخراج نشده باشد؟ چرا باید بهداشت و برق و راه در روستاهای شما نباشد؟ تانزانیا کشور فقیری نیست؛ اگر از منابع شما درست استفاده میشد، همه چیز داشتید. همان کاری که ما در ایران انجام دادیم و امروز همه چیز داریم. راهی که ایران رفت، به روی همه شما هم باز است. ان شاءالله با تلاش خودتان این کشور میتواند آباد شود، به شرط اینکه قدرتهای استعمارگر دوباره به فکر خوردن منابع آفریقاییها نباشند.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.