خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ کتاب سردار سازندگی
از سودان تا تانزانیا در یک روز با هیات اوگاندایی!!
دوشنبه 19 شهریور 1375 | 24 ربیع الثانی 1417 // 9 سپتامبر 1996
اول وقت آقای عمرالبشیر، رییسجمهور آمد. با هم به کاخ ریاستجمهوری رفتیم. مذاکرات مفصل غیررسمی دربارة اوضاع سودان داشتیم. از روی نقشه، وضع جنگ، وضع رود نیل، راهآهن و نقاط دارای ذخیرة نفت و طرحهای عمرانی، منجمله چند سد بر روی نیل را توضیح داد. به خاطر نداشتن امکانات مالی، نمیتوانند طرحهای عمرانی را اجرا کنند و بدهیهای ما را هم نمیتوانند پس بدهند. قرار شد که زمین و کارخانه بدهند و در طرحهای نفت شریک شویم. وامهای پیش از انقلاب و بعد از انقلاب ما را نتوانستهاند بپردازند. بیش از دویست میلیون دلار بدهکارند. اخیراً هم به خاطر گرانشدن نان، تظاهرات ضد دولتی داشتهاندکه چند نفر هم کشته شدهاند. با این حادثه، این استقبال عظیم مردمی، موجب تعجب است.
با اینکه اسناد صلح با زبانهای فارسی و انگلیسی آماده بود، به خاطر عدم تایپ متن عربی، مدتی معطل شدیم و بالاخره امضای متن عربی را به فرودگاه انداختیم و مدتی به خاطر تعیین شکل و محل میز امضای اسناد صلح معطل شدند که با دخالت عملی من کار ختم شد. با ناراحتی برخاستم و صندلی را به جای مورد نظر گذاشتم و آنها به ناچار پذیرفتند. اسناد با حضور ما امضا شد؛ با عکس و فیلم که تاریخی خواهد بود. به تقاضای آقای بشیر، مصاحبه مطبوعاتی مشترک کوتاه داشتیم.[1]
به فرودگاه رفتیم و با بدرقهای شبیه مراسم ورود، به سوی تانزانیا[2] پرواز کردیم. هیأت اوگاندایی هم با ما آمدند. در راه که سه ساعت طول کشید، به استراحت و مطالعه پرداختم. عفت و فائزه هم در سودان مراسم زیادی داشتند.
ساعت دو بعد از ظهر، وارد فرودگاه تانزانیا شدیم. استقبال باشکوهی داشتند؛ شبیه جاهای دیگر با این تفاوت که سان دیدار، در اینجا به گونه دیگری است: از میان دو صف هم باید گذشت و دور شیپورچیها هم باید گشت. استقبال مردمی خیلی وسیع و بینظیر بود. از فرودگاه تا اقامتگاه، جمعیت انبوه به طور پیوسته و خیلیها با عکس من و پرچم ایران ایستاده بودند. خیلیها فریاد و شعار داشتند. بسیاری الله اکبر و سلام علیکم و بعضیها هم به فارسی «خوشآمدید» میگفتند.
من و [آقای مکابا]، رییسجمهور تانزانیا در اتومبیل بدون سقف ایستاده بودیم و به احساسات مردم پاسخ میگفتیم. او هم به شدت تحت تأثیر ازدحام مردم بود و میگفت باور نمیکردم، این همه مردم جمع شوند. در داخل اقامتگاه -کاخ ریاست جمهوری- هم مراسم جالبی با رقص و طبل و حرکت روی چوب داشتند.
سفیرمان میگوید، کاخ را برای اقامت ما خالی کردهاند. خودشان اینجا مسکن داشتهاند. پس از کمی استراحت، سفرای مقیم آمدند. در فرودگاه هم بودند. با تک تک آنها مصافحه و احوالپرسی کردم؛ چند زن هم بودند که بدون مصافحه با آنها گرم گرفتم.
در ضیافت شام، سئوالات زیادی از رییسجمهور [تانزانیا] و رییسجمهور زنگبار که در دو طرف من نشسته بودند، از وضع کشورشان نمودم. فقط هشت هزار دانشجو دارند و بیشتر صنایعشان خوب کار نمیکند و به بخش خصوصی واگذار میکنند. مایلاند ما هم چند واحد بخریم. ما همآمادهایم، بابت طلبمان بگیریم.
قبل از شام، جلسهرسمی مذاکرات دوطرف داشتیم. قبل از جلسهرسمی، جلسهخصوصی با ایشان داشتیم. غیر از تعارفات و تشریفات، تصمیم به پرداخت طلب ایران را مطرح نمودند. بیش از صد میلیون دلار از سالها قبل بدهکارند. قراراست کمی را با ارز، بخشی را با شیلینگ و بخشی را با املاک بپردازند. شب دیروقت و با خستگی خوابیدم.
[1] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، مصاحبههای 1375، دفتر نشر معارف انقلاب، 1397.
[2] - تانزانیا، کشوری است در شرق آفریقا که از شمال با کنیا و اوگاندا، از غرب با رواندا، بوروندی و جمهوری دمکراتیک کنگو و از جنوب با زامبیا، مالاوی و موزامبیک همسایهاست و از شرق به اقیانوس هند محدود میشود. در سال ۱۹۹۶ پایتخت رسمی تانزانیا از شهر ساحلی و بزرگ دارالسلام به شهر دودوما منتقل شد. با این حال دارالسلام هنوز پایتخت تجاری و مقر بسیاری از نهادهای حکومتی کشور است و بندری مهم برای تانزانیا و همسایگان محصور در خشکی اوست. از شهرهای مهم دیگر آن میتوان به آروشا، امبیا، موانزا، موروگور و زنگبار اشاره کرد. سالهای متمادی اجرای ناموفق سیاستهای «سوسیالیسم آفریقایی»، مانند احداث اجباری مزارع اشتراکی، این کشور را (Äیکی از فقیرترین، توسعهنیافتهترین و وابستهترین کشورهای جهان ساخت. فرایند اصلاحات تدریجی در کشور از میانه دهه ۱۹۸۰ آغاز شد. اسلام، مسیحیت و آیینهای بومی، سه دین اصلی این کشور، هرکدام حدود یکسوم از جمعیت کشور را به خود اختصاص دادهاند. تانزانیا زبان رسمی ندارد، اما زبان سواحیلی، زبان ملی دوفاکتو و عاملی برای وحدت ملی در کشور است؛ اگرچه در آموزش عالی و متوسطه و دادگاههای عالی از انگلیسی استفاده میشود.