خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ کتاب سردار سازندگی

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ کتاب سردار سازندگی

جوشش عشق به ایران و هاشمی ، از کنیا تا اوگاندا

  • کشور اوگاندا
  • پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۷۵

 

 پنج‌شنبه 15 شهریور 1375 // 20 ربیع الثانی 1417 5 سپتامبر 1996

 

خبرهای عراق مورد توجه است. آمریکا اعلان کرده به اهداف خود رسیده و رژیم بغداد نیروهای خود را از کردستان عقب کشیده، ولی اتحادیه میهنی اعلام کرده که نیروهای مشترک صدام و بارزانی، به شهر دیگری حمله کرده‌اند. در سطح بین‌المللی از حمله آمریکا حمایت نشده و مخالفان بیشتر از موافقان هستند؛ حتی در غربی‌ها.

به مقر ریاست‌جمهوری رفتیم. در جلسه‌ای با حضور وزیران دو طرف و دو رییس‌جمهور، بیانیه مشترک خوانده شد و توافق‌ها امضا گردید. موضوعات مورد توافق و همکاری بسیار زیاد، تقریباً در همه زمینه‌ها و بیشتر به ابتکار ایران است. چند کلمه‌ای هم راجع به پیشرفت مذاکرات، اظهار رضایت کردیم.

بلافاصله به سوی فرودگاه رفتیم. در راه مقداری از موفقیت‌های ایران در سازندگی را برایش توضیح دادم و تشویقش کردم که از این تجربه‌ها بیشتر استفاده کند. با خوشحالی استقبال کرد. مجموعاً آدم سردی است و کم حرف. آداب را مراعات نمی‌کند و از میهمان جلو می‌افتد. در اتومبیل جای میهمان می‌نشیند؛ اگر چه ترتیب تشریفات و استقبال و بدرقه خوب است.

در فرودگاه، مراسم بدرقه مثل استقبال، با سان و رژه و سرود بود و گروه‌های رقص و جشن و سرود هم برنامه اجرا کردند. برنامه نیم ساعت زودتر از وقت مقرر تمام شد. برای اینکه زودتر از زمان مشخص به اوگاندا نرسیم، نیم ساعتی در سالن فرودگاه نشستیم و با آقای آراپ موی، مذاکرات متفرقه و دوستانه داشتیم و پذیرایی شدیم. برای رفع خطر رشد گیاه دریایی روی دریاچه ویکتوریا که توسط غربی‌ها به آنجا آورده شده، استمداد کرد.

حدود ساعت ده صبح به سوی اوگاندا[1] پرواز کردیم. در مسیر از ارتفاعات سرسبز دریاچه بزرگ ویکتوریا عبور کردیم و در راه با همراهان دربارة مسائل عراق و جمع‌بندی سفر مذاکره نمودیم. ساعت یازده در فرودگاه انتبه، در کنار دریاچه ویکتوریا فرود آمدیم. استقبال رسمی گرمی داشتند. آقای [یوری] موسوینی، رییس‌جمهور، همراه تمامی اعضای کابینه و سُفرای مقیم و سران عشایر و مذاهب حضور داشتند. مثل نایروبی، همسرش هم به استقبال عفت آمده بود. در استقبال، مراسمی با رقص و طبل و شعار و سرود داشتند. سان و سرود انجام شد. اینجا دوبار سرود اجرا می‌کنند؛ قبل از سان، بعد از سان. از برابر صف‌های مستقبلان مردمی عبور کردیم؛ ابتدا مسلمانان و سپس دیگران و از آنها تشکر کردم.

به سوی شهر حرکت کردیم. حدود سی کیلومتر تا کامپالا مرکز کشور فاصله است. جاده هم خوب نیست. قسمتی در دست ساخت است. در مسیر، مردم زیادی برای استقبال اجتماع کرده بودند. اتومبیلمان که زرهی بود و سقف و شیشه‌هایش باز نمی‌شد، برای این مراسم مناسب نبود. ناچار اتومبیل را عوض کردیم. گفت اگر نکنیم، می‌گویند من شما را از مردم پنهان کردم. یک جیپ آوردند، در آن سوار شدیم. سقفش را باز کردند، دو نفر ایستادیم و به احساسات مردم جواب دادیم. هر جا به شهرکی می‌رسیدیم. انبوه جمعیت بیشتر می‌شد. در داخل شهر هم اجتماع فشرده‌تر شد. با فریاد و شعار استقبال می‌کردند و خیلی گرم بودند. 40 درصد مردم مسلمان‌اند. دیشب هم تلویزیون مردم را دعوت به حضور در مسیر برای استقبال کرده است.

در مسیر اطلاعات زیادی از وضع‌شان داد. فراوانی آب و سرچشمه نیل و نقطه مرتفع منطقه که به اطراف آب می‌فرستند. فراوانی و خوبی زمین کشاورزی و عقب‌مانده بودن کشاورزی عمدتاً سنتی و دیم. برداشت محصولات اساسی برنج و گندم، ذرت، پنبه، موز، چوب دام و... نُه میلیون تن تولید موز، بدون صادرات و بسیار فراوان که بچه‌ها با آن فوتبال بازی می‌کنند. دو طرف جاده، بسیار با صفا و سبز و با درختان جنگلی و مزرعه موز و گل و تمامی منطقه به صورت تپه ماهور است و همه پُردرخت و شاداب، ولی طبیعی و بدون آرایش.

به هتل نیل آمدیم. برای اقامت با هم به آسانسور رفتیم. پس از بسته شدن درب آسانسور، برق قطع شد و آسانسور ماند؛ شرمنده شد، ولی من مسأله را ساده گرفتم و معمولی. با بی‌سیم به بیرون اطلاع دادیم؛ بعد از چند دقیقه راه افتاد. بعضی از همراهان ترسیده بودند. عصر هم عفت و همراهش، به همین وضع دچار شده بودند. حوادثی شنیده‌اند که ممکن است با تمام شدن اکسیژن در کابین محدود، خفگی ایجاد شود.

تا ساعت چهار بعد از ظهر، نماز و ناهار و استراحت و استحمام داشتیم. باران بسیار شدیدی بارید؛ با رعد و برق. آقاجلال که دو سه روز است اینجاست، گفت هر روز بعد از ظهر همین خبر است و تا ظهر هوا آفتابی می‌شود. به محل کاخ کنفرانس‌ها رفتیم که در جوار همین هتل، در یک فضا است. این بار به جای آسانسور از پله‌ها استفاده کردیم و موسوینی استقبال کرد. ابتدا جلسه چند نفری کوتاهی داشتیم. سپس به جلسه رسمی رفتیم. گفت کاخ را برای سازمان وحدت آفریقا ساخته است.

برخلاف معمول کشورهای دیگر، خبرنگاران تا آخر مذاکرات حضور داشتند. او خوشامد گفت و ضمن صحبت، توافق‌های قبلی در دو سفرش به تهران را یادآوری کرد و خواستار اجرای آنها شد. خوب صحبت نمود. من هم در صحبتم، پیشرفت‌های ایران در خودکفایی در همه زمینه‌ها را توضیح دادم و گفتم می‌توانیم بدون اهداف استعماری و سلطه‌جویانه و با قصد کمک به محرومان، جای غربی‌ها را بگیریم. مورد توجه قرار گرفت.

سپس ما به جلسه خصوصی رفتیم و همراهان برای مذاکرات کارشناسی رفتند. در جلسه خصوصی که در اتاق کوچکی بود، محسن و مترجم -آقای [محمود] فرازنده- و منشی او بودند. دربارة زمینه‌های همکاری و مسأله نزاعشان با سودان صحبت شد. من اعلان آمادگی برای میانجی‌گری کردم، او هم پذیرفت، ولی توضیح داد که ریشه اصلی در ناسازگاری سودان با اقلیت مسیحی خودشان است، زیرا سودانی‌ها عرب‌اند و می‌خواهند فرهنگ‌شان را به آفریقا تحمیل کنند.

به هتل برگشتیم. ساعت هفت و نیم ایشان به هتل آمد. با هم برای مراسم شام به هتل شرایتون رفتیم. ابتدا روی سقف هتل در طبقه چهاردهم رفتیم و منظره زیبای شهر را دیدیم؛ در محاصره ارتفاعات، انصافاً زیباست. گفت 41 تپه مجموعه شهر را تشکیل می‌دهند. به سر میزهای شام رفتیم. سرود دو کشور و شام و سخنرانی دو طرف و باز هم سرود انجام شد. ضمن صرف شام هم دربارة اوضاع کشورشان سئوالات زیادی کردم. ساعت ده شب به هتل برگشتیم و خوابیدم.

بعد از جلسه عصر، آقای موسوینی، رییس دانشگاه اسلامی را که با کمک سازمان کنفرانس اسلامی در کامپالا تأسیس شده، معرفی کرد و گفت 900 دانشجو دارند و کمک خواست. در سر میز شام، رییس مجلس را در طرف چپ من نشانده بودند. سئوالاتی از وضع مجلس و حقوق نمایندگان نمودم.

 

[1] - اوگاندا، کشوری است در حاشیه دریاچه ویکتوریا، واقع در شرق میانه آفریقا. همسایه‌های آن عبارت‌اند از سودان جنوبی، کنگو، رواندا، بروندی، تانزانیا وکنیا. پایتخت آن شهر زیبای کامپالا است. جمعیت این کشور ۳8 میلیون نفر می‌باشد. زبان اول رسمی در اوگاندا انگلیسی و زبان رسمی دوم سواحیلی است. ۸۵ درصد مردم این کشور مسیحی و ۱۲ درصد مسلمان هستند. اوگاندا در ۱۸۹۴ به عنوان کشوری تحت‌الحمایه بریتانیا و در ابتدا به صورت یک پادشاهی مقتدر تشکیل گردید. این کشور در سال ۱۹۶۲ استقلال خود را از بریتانیا به دست آورد و به عنوان یک جمهوری اعلام موجودیت کرد. آقای یوری موسوینی، فرمانده ارتش مقاومت ملی که در ژانویه ۱۹۸۶ و در پی جنگ‌های چریکی شش‌ساله بر سر کار آمد، رییس‌جمهور است. او نخست‌وزیر و دیگر وزیران را منصوب می‌کند. شورای مقاومت ملی با ۲۷۸ عضو نقش مشورتی دارد و متشکل است از ۲۱۰ عضو که به‌طور غیرمستقیم انتخاب شده‌اند و ۶۸ عضو منصوب رییس‌جمهور هستند.

تصاویر ضمیمه