خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ کتاب سردار سازندگی

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ کتاب سردار سازندگی

در خواب، بارش باران سیل‌آسا و مخربی را دیدم، ولی خودم می‌توانستم پرواز کنم

  • سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۷۵
گزارشی از اجرای بزرگراه تهران شمال در سال 75!!

سه‌شنبه 14 فروردین 1375 | 13 ذیقعده 1416 2 آوریل 1996

 

 دیشب در خواب، بارش باران سیل‌آسا و مخربی را دیدم، ولی خودم می‌توانستم پرواز کنم و آسیب نبینم. ساعت هشت ونیم به دفترم رفتم. دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رئیس‌جمهور و عضو شورای نگهبان] آمد. راجع به شیوه بررسی انتخابات در شورای نگهبان، اظهار عدم رضایت کرد و گفت در مواردی تحمیل خواست شخصی بر مقررات پیش می‌آید؛ تلفنی به آقایان [احمد] جنتی و [محمد] امامی کاشانی تذکر دادم.

 آقای [محمد] سعیدی کیا، [معاون بنیاد مستضعفان] آمد. در مورد اجرای بزرگراه [تهران-] شمال توسط بنیاد مستضعفان صحبت شد؛ اظهار خوش‌بینی کرد. آقای [علی] رازینی، رئیس دادگستری تهران آمد. گزارشی از اقدامات خود در این مسئولیت، من‌جمله حذف قضات نامناسب، کمک مالی برای استعفای قضات و محدود کردن دادگاه‌های علنی که آثار منفی حیثیتی برای نظام دارد و تحت کنترل درآوردن مرافعات مربوط به شخصیت‌ها و مقامات را داد. من هم تذکراتی در مورد بعضی از اقدامات دادم.

شورای عالی بیمه [و خدمات درمانی]، در حضور من جلسه داشت. طبق گزارش دکتر [علیرضا] مرندی، [وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی]، از پیشرفت کار بیمه درمانی عمومی، روستاییان و خویش‌فرمایان استقبال نکرده‌اند. پیشنهادهایی در مورد فعال‌تر کردن و رفع موانع شد، ولی ناتمام ماند. بااینکه دولت، حدود هشتاد میلیارد تومان به این بخش کمک می‌کند، وزارت بهداشت، نگران کمی بودجه در صورت عدم تحقق بیمه همگانی است.

عصر آقای [علی] لاریجانی، [رئیس سازمان صداوسیما] آمد. در مورد تبلیغات انتخابات و اشکالاتی که تبلیغات صداوسیما در این خصوص داشت، صحبت شد. تقاضا داشت که در مورد حل مشکل اختلاف با مدیریت [سازمان عمران] کیش کمک کنم. نسبت به کمرنگ بودن تبلیغ طرح بازسازی مناطق جنگ‌زده انتقاد کردم.

شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه داشت. در مورد عملکرد هیئت دانشگاهی، بحث ناتمام داشتیم و در مورد عملکرد هیئت اعزامی به پکن، قرار شد ضمن تذکر رفع اشکالات، از آن‌ها تشکر شود. به خانه آمدم. فائزه آبگوشت تهیه کرده بود. مونا و حسن، [فرزندان فائزه] آمدند. با هم شام خوردیم.