یکشنبه 13 اردیبهشت 1371 | 29 شوال 1412 / 3 می 1992
صبح به دانشگاه تهران رفتم و در مراسم سالگرد شهادت شهید مطهری شرکت کردم. در اثر دیر تشکیل شدن جلسه، با تأخیر رفتیم. بعد از قرآن و خیرمقدم توسط آقای [عباس] محفوظی، [نماینده ولی فقیه در دانشگاهها]، مفصل سخنرانی کردم.[1]
به دفترم رفتم. [آقای آتا چاریف]، معاون رییسجمهور ترکمنستان آمد. نامه رییسجمهور را برای دعوت من جهت شرکت در اجلاس سران کشورهای آسیای میانه آورد؛ پذیرفتم. هفته آینده است. گفت همه آنها انتظار دارند که با حضور رییسجمهور ایران، بخشی از مشکلاتشان رفع شود.
مسئولان حزبالله لبنان آمدند. آقای سید [حسن] نصرالله، دبیرکل از وضع کنونی حزبالله گزارش داد؛ از کمکهای ایران راضیاند. من هم تشویقشان کردم و روحیه جدید واقع بینیشان را ستودم. گفتم آنها باید برای اصلاح امور لبنان، برنامه داشته باشند و همیشه نمیتوانند به صورت جهادی و استشهادی باشند. ظهر سلمانی برای اصلاح آمد. عصر به جلسه هیأت دولت نرفتم و برای انجام کارها در دفتر ماندم.
شب میهمان آیتالله خامنهای بودم. دربارة انتخابات مجلس آینده، حوادث جاری آمریکا، افغانستان، قیمتگذاری و کنترل کالاها با ارز رقابتی، نهضتهای اسلامی و مسافرت من به ترکمنستان مذاکره کردیم. نزدیک ساعت یازده شب به خانه رسیدم. نمنم باران میبارد.
[1] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «یکی از کارهای مهمی که شهید مطهری واقعاً دل سوزاندند و دنبال کردند، مبارزه با التقاط بود. من خودم با همه وجودم مساله را لمس میکردم و در جریان امر بودم. همان دورانی که این افکار مطرح میشد و مزاحم راه اسلام ناب بود، ایشان سینهاش سپر بود. در حسینیه ارشاد که اصلاً حسینیه ارشاد را باید بگوییم، ایشان خلق کرد؛ این سنگ و صندلی و آن دکور که حسینیه نیست. از قبیل آنجا دهها سالن ما داشتیم، ولی آن سالن را که حسینیه ارشاد شد، با همت فکری آیتالله مطهری شد و واقعاً یک مرجع عظیمی بود برای تفکرات ایشان و اسلام ناب که بعداً کسانی دخالت کردند و آنجا را التقاطی کردند. التقاطی که شد، بین ایشان و حسینیه اختلاف افتاد و نگذاشتند آن حسینیه مرکز تابش انوار اسلام ناب و خالص بشود. از آن تاریخ به بعد ایشان رسالت اصلی خودش را مبارزه با التقاط کرده بود و احساس میکرد این مرض مُسری را باید علاج بکند. آخرش هم ایشان جانشان را سر همین مبارزه دادند و شهادت ایشان، دلیل عمدهاش همین است و آنهایی که میدیدند، اساس کارشان با تعلیمات ایشان متزلزل میشود و به قول خودشان پلی که بین اسلام و مارکسیسم زده بودند، این پل دارد منهدم میشود، خواستند این پل را این جوری حفظ بکنند. با جهل، فکر میکردند که از میان برداشتن آیتالله مطهری و همفکران ایشان، این ثمره را خواهد داد.» رجوع کنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1371»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1393