جمعه 17 مهر 1371/ 11 ربیعالثانی 1413 / 9 اکتبر 1992
در خانه بودم. کار زیادی هم برای انجام آورده بودم که ناتمام ماند. پیش از ظهر، آقای [سید محمد] موسوی خویینیها آمد. علت استعفایش را از مرکز تحقیقات استراتژیک توضیح داد؛ بیشتر به خاطر گمان عدم تمایل و عدم کمک من است. ضمناً از اینکه دو ماه پس از استعفا، جواب نفی و اثبات از من نرسیده است، گلهمند بود و حمل بر بیاعتنایی نمود.
مسأله کلیتری مطرح کرد که اصولاً به خاطر موضعگیری رهبری در انتخابات علیه جناحشان، دیگر مایل به انجام خدمتی رسمی نیست. مدعی است که عنوان «فتنهگرها» را که رهبری در انتخابات مطرح کردند، بر آنها تطبیق شده و میگویند اگر فتنهگرند، پس صلاحیت کارکردن را ندارند. نصیحت کردم که به کلی کنار نباشند و این مسائل به تدریج حل میشود. تذکر دادم که بعد از رحلت امام، حملهها و اهانتها و تهمتهای زیادی از سوی جناح آنها به نظام شده و آنها شروعکننده بودند؛ ولی به هر حال قانع نشد.
همسر شهید مطهری آمد و برای چاپخانه و تأمین کاغذ کتابهای ایشان کمک خواست. عصر آقای [عبدالمجید] معادیخواه آمد. با همبندهایش در تولد پیغمبر (ص) آزاد شده است. قرار شد که کار در بنیاد تاریخ را شروع کند.
ظهر بچهها میهمانمان بودند. شب اخویزاده محمد آمد. از آلمان برگشته است؛ برای فرصت مطالعاتی رفته بود.