جمعه 13 آذر | 12 ربیع الثانی 1408 4 دسامبر 1987
اول وقت به فرودگاه کرمان رفتیم و با مراسم رسمی بدرقه شدیم. سپس با هواپیمای اختصاصی نیروی هوایی به سوی چابهار پرواز کردیم. درجه حرات در چابهار 8 درجه بالای صفر بود. معمولاً در این فصل 16 درجه بوده. از پایگاه با هلیکوپتر به اسکله سپاه در خلیج چابهار رفتیم. این اسکله را با کمک یوگسلاوی ساختهاند؛ بد نیست. آنها چند قایق کوچک و یک گروهان نیرو دارند.
از آنجا با هلیکوپتر به پسابندر در آخرین منطقه جنوب شرق کشور رفتیم. با ماموران سپاه و ژاندارمری و مردم روستا مذاکره کردیم. روستا برق و آب درستی ندارد و مردم با ماهیگیری امرارمعاش میکنند و همگی سنیاند. گفتند که مدرسه دینی آنها یکصد طلبه و مدرسه دولتی فقط هشت دانش آموز دارد.
از آنجا به بندر متروک گواتر رفتیم که فقط یک پایگاه ژاندارمری و یک ساختمان شیلات در آنجا است. در مقابل بندر مهم گواتر پاکستان جای حساسی است که باید احیاء شود. به پایگاه هوایی چابهار برگشتیم. چهار هلیکوپتر داشتیم که بهترین آنها از وزارت نفت است و دو موتور و ابزار نشستن روی آب دارد.
بعد از ناهار و استراحت، از عملیات اسکرامبل و پرواز یک هواپیمای اف - 4 بازدید کردیم. 12 دقیقه وقت برد. سپس از راداری که اخیراًً به دست متخصصان خودی عملیاتی شده، بازدید کردیم و بعد از آن برای دیدن پایگاه نیمه تمام نیروی دریایی رفتیم؛ خیلی وسیع است. پیمانکار آمریکایی، پس از پیروزی انقلاب فرار کرده است و علیه ما ادعا دارد و ما علیه او که در دادگاه لاهه مطرح است. از رادار و ستاد پایگاه دیدن به عمل آمد.
در مهمانسرا نماز مغرب را خواندیم و سپس با حضور فرماندهان دریایی و هوایی ارتش و فرمانده دریایی سپاه و صیاد و روحانی، درباره احتمالات تهدید آمریکا نسبت به این منطقه و نحوه دفاع و مقابله با آن مذاکره شد. نتایج خوبی گرفتیم.
با هواپیما به بندرعباس آمدیم. ساعت هشت و ربع شب رسیدیم و در مهمانسرای پایگاه هوایی مستقر شدیم. اخبار ایران و صدای آمریکا را گرفتیم و خاطرات امروز را نوشتم. لباس بسیجی ام را همراه نیاورده ام. به ناچار لباس سپاه پوشیدهام و این باعث ناراحتی ارتشیها است که مرتباً پیشنهاد می شود لباس بسیجی بپوشم، ولی لباس مناسب با اندازه درست، همراهمان نیست.