خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»
یکشنبه 13 اردیبهشت | 4 رمضان 1407 3 می 1987
ساعت هفت و نیم صبح به مجلس رسیدم. تا یازده و نیم درجلسه علنی بودم. طرح تعاونیها در شور دوم تمام شد، ولی بی اشکال نیست.
ظهر اعضای کمیسیون اصل نود آمدند و خواستند برای رفع مشکلاتشان، در یکی از جلسات آنها شرکت کنم. یکی از سران عشایر کلهر آمد. از نماینده اسلام آباد شکایت داشت. عصر با خبرنگار ]روزنامه[ آبزرور ]چاپ لندن[ در مورد مسائل جهانی و بیشتر آمریکا، مصاحبه داشتم.
مسئولان خانه کارگر آمدند. درباره انتخابات آینده و حدود همکاری با دفتر تحکیم ]وحدت[ و اعزام کارگران به جبهه مشورت کردند.
عصر به وزارت اطلاعات رفتیم. آقای خامنهای همزمان رسیدند. با هم از نمایشگاه کالای قاچاق - که اخیراً از کارکنان سفارت کره شمالی گرفتهایم - بازدید کردیم میخواستند کالاها را در یک واگن باری قطار از مرز جلفا به عنوان محموله سیاسی عبور دهند. 166 قالی نفیس و مقادیر زیادی طلا و جواهر آلات و نقره و اشیاء عتیقه است. میگویند حدود پنجاه میلیارد ریال ارزش دارد و اعتراف کردهاند که اینها از اموال سرمایه داران ایرانی است، مخصوصاً حکیمیها، که با قراردادی به این صورت قاچاق شده است. کرهایها سخت ترسیدهاند و با اینکه سه روز توقیف بودهاند، اعتراض ندارند. پیشنهاد شد نمایشگاهی برای تماشای عموم به منظور نشان دادن ماهیت حکیمیها برگزار شود.
افطار با دیگر سران قوا، مهمان ]آقای ری شهری[ وزیر اطلاعات بودیم. شخصی به نام علی بیات، از کارکنان ارتش را - که قدرت استفاده از هیپنوتیزم دارد - آوردند. دو نفر نوجوان همراه خودش آورده بود. او آنها را خواب کرد. آتش سیگار بر بدن آنها بی اثر بود. بدن آنها را مثل چوب، خشک و مقاوم میکرد، به گونهای که سر آنها را روی یک صندلی و پای آنها را روی صندلی دیگر میگذاشت، مثل چوب میماندند و خم نمیشدند. دو نفر روی آنها میایستادند. آنها را در زمان به عقب و جلو میبرد و درباره مقاطع مختلف تاریخ سئوالاتی میکرد؛ البته این موضوع خیلی اطمینان بخش نبود. مدعی است با امواج کار میکند و امراض عصبی را خوب میکند. باید بیشتر بررسی کنیم. برای اولین بار به چنین موردی برخورد کردهام. دیر وقت به خانه آمدم.