یکشنبه 9 اسفند | 10 رجب 1408 28 فوریه 1988
نزدیکیهای مراغه، نماز صبح را در قطار خواندم. همراهان پائین رفتند و در ایستگاه نماز خواندند. صبحانه خوردیم. سپس محسن و دوستانش درگروه موشکی به کوپه آمدند و توضیحات درباره برنامه و گزارش پیشرفت ها را دادند. از سفر به کره شمالی و بازدید از مرکز ساخت موشک آنها ؛ خیلی راضیاند. اطلاعات زیادی به دست آوردهاند. تحت تاثیر پشتکار هیتلر در راه انداختن مرکز موشکی آلمان در جنگ جهانی دوم هستند و توضیح دادند که جمهوری اسلامی هم به خاطر جنگ، باید اولویت بالائی به این کار بدهد و حق هم دارند.
در ایستگاه قبل از مراغه پیاده شدیم. ماشینها جلوتر رفته و آماده بودند. سوار شدیم و به سوی منطقه جنگی حرکت کردیم. ماشینگروه موشکی در مراغه بود. به آنجا رفتند و سپس به ما ملحق شدند. در قسمت اراضی آذربایجان شرقی، برف ها در دشت ها آب شده ولی در ارتفاعات برف باقی است. از شهرهای مراغه، ملکان، میاندوآب، بناب، بوکان و سقز گذشتیم. در کردستان زمین و ارتفاعات، هنوز کاملا از برف پوشیده است و دارد آب میشود. رودها خروشان است و خروشان تر میشود. ظهر به شهر بانه رسیدیم.
آقای نصراللهی فرمانده سپاه، در محل سپاه بانه منتظرمان بود. نماز و ناهار و استراحتی کوتاه انجام شد. آقای عسکری فرمانده سپاه کردستان آمد. برای لشکرهای جدیدی که اخیراً از جنوب به شمال آمدهاند، تقاضای محل توقف و عقبه عملیات شد. انتظار دارند ارتش، محلهای بیشتری به آنها واگذار کند.
ساعت چهار بعد از ظهر به سوی قرارگاه داودآبادی در منطقه ماؤوت عراق حرکت کردیم. هوا ابری بود. نگرانی از حمله هوایی دشمن نداشتم. جاده بسیار خراب است و برای پیمودن 68 کیلومتر، سه ساعت و نیم وقت صرف شد. حدود ساعت هفت و نیم به قرارگاه رسیدیم.
باران شروع به باریدن کرده بود. بخشی از مسیر در تیررس نیروهای عراقی است که در ارتفاعات بلند منطقه «گامو» مستقرند و متاسفانه میتوانند رفت و آمد نیروهای ما را کنترل کنند و اگر بخواهند آتش هم در جاده بریزند، ولی معمولاً آتش روانه نمیکنند؛ معلوم نیست چرا؟
فرماندهان قرارگاه و واحدهای عمل کننده درباره عملیات آینده و علت تاخیر توضیحات دادند. خرابی جادهها، بارندگی زیاد، تاخیر در ایجاد جاده و پل ژاژیله و وجود نور مهتاب از عوامل تاخیر است. قرار بود این عملیات در تاریخ 20 بهمن انجام شود و سپس 25 بهمن و سپس به 5 اسفند و سپس به 8 اسفند موکول شد و بالاخره همه شرایط و مقدمات آماده نشد و من برای بررسی علل تاخیر به اینجا آمدم. نیروهایی که به منطقه طالبانیها برای حمله به دشمن از پشت سر در هنگام عملیات آینده فرستادهایم، به خاطر فشار عراق روی طالبانیها و استفاده از اسلحه شیمیائی و توپخانه در منطقه طالبانیها، دچار مشکل شدهاند و 13 نفر آنها در اثر بمب شیمیائی شهید و یکصد نفر مصدوم شدهاند. مایل بودند آنها را به منطقه خودمان پس بخوانیم که پذیرفته شد و تاکید کردیم که آنجا بمانند و طالبانیها را برای مقاومت حمایت کنند.
آقای [علی] فضلی فرمانده لشکر 10 سیدالشهداء(ع)، همراه فرزندم مهدی برای بررسی منطقه رفتهاند و در نتیجه نتوانستیم مهدی را ببینیم. یاسر هم در میاندوآب است و او را هم ندیدیم.
بالاخره بر همان زمانی که برای انجام عملیات از طرف قرارگاه معین شده بود، تاکید کردیم. به خاطر تراکم نیروهایمان در منطقه و شدت آتش توپخانه، روزانه تلفاتی هم داریم که تحمل آن برای نیروها دشوار است. گفتم حتی الامکان پراکنده باشند. جلسه تا ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب طول کشید. باران شدیدی میبارید. فقط دو سه ساعتی خوابیدیم. دیشب هم در قطار بودیم و کم خوابی داشتیم.