خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»
پنجشنبه 10 اردیبهشت | 1 رمضان 1407 30 آوریل 1987
ساعت دو و نیم بامداد، با زنگ ساعت برای خوردن سحری بیدار شدیم. عفت و محسن و فاطی و مهدی و یاسر هم بیدار شدند. بعد از نماز تا ساعت شش و نیم خوابیدم و ساعت هفت به مجلس رسیدم. پیش از دستور درباره روز کارگر و روز معلم، کوتاه صحبت کردم. تا ساعت یازده و ربع در جلسه بودم. بسیجیهای خمین که عازم جبههاند و پیاده از قم به تهران آمدهاند، به مجلس آمدند. برای آنها سخنرانی کردم.
ظهر سفیرمان در یوگسلاوی آمد. از وضع مسلمانان آنجا گفت. در دو جمهوری اکثریت دارند و جمعیت آنها حدود شش میلیون نفر است. اطلاع داد که دولت یوگسلاوی آمادگی فروش اسلحه به ما را دارد؛ ابتدا به واسطه دولت ثالث و سپس مستقیم.
عصر هیأت مشاور صرف بودجه جنگ آمدند. آئین نامه کار تصویب شد. عصر شورایعالی دفاع، در منزل ما جلسه داشت. آنها افطار مهمان ما بودند. مصوبات متعددی داشتیم.
آقای محسن رضایی بعد از جلسه به من گفت، ]می خواهد[ نامهای خدمت امام بفرستد و از سمت فرماندهی سپاه به خاطر مشکلات اداره سپاه و عدم هماهنگی با رئیس جمهور و دکتر روحانی و ارتشیها، استعفاء دهد؛ او را نهی کردم. گفتم امام نمیپذیرند و برای خود ایشان خوب نیست.