چهارشنبه 14 بهمن | 14 جمادی الثانی 1408 3 فوریه 1988
بعد از نماز تا ساعت هفت و نیم کار کردم. تا ده و نیم جلسه علنی مجلس داشتیم و سپس به دفترم آمدم. آقای [غلامعلی] شهرکی [نماینده زاهدان] آمد. درباره کاندیدا شدن مشورت کرد. آقای قرچه داغی برای امور اداری مجلس آمد. آقای [سیدرضا] زوارهای آمد. گله داشت که بعضی تصمیمات کارپردازی را وتو میکنم. توضیح دادم، قانع شد.
مهدی آمد. کارت جواز تردد در منطقه عملیاتی میخواست. یاسر آمد. دوربین فیلمبرداری برای جبهه میخواست؛ هر دو عازم جبههاند. از صدا و سیما برای تنظیم تلویزیون و گرفتن برنامههایی که از ماهواره پخش میشود، آمدند اما درست نشد. تا ساعت هفت در دفترم کارکردم. به محل برگزاری کنگره اندیشمندان برای سخنرانی رفتم و درباره مشکل اجرای مقررات حقوق بشر به خاطر قدرت کشورهای استکباری صحبت کردم.
شب به خانه آمدم. کارگرمان و فرزندش از نوق آمده بودند. چهل قصب درخت پسته مجانی تقاضا کرد؛ به خاطر حضور فرزندش در جبهه موافقت کردم.