خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»
پنجشنبه 10 دی | 9 جمادی الاول 1408 31 دسامبر 1987
پیش از اذان صبح بیدار شدم. هوا کمی سرد بود. بعد از نماز صبح و استماع اخبار، آقای [محمد باقر] ذوالقدر فرمانده قرارگاه رمضان آمد. طرح عملیاتی آینده داخل عراق را گفت. اجازه دادم که قرارداد مبنی بر قید امنیت آنها در صورت توافق با دولت آینده عراق و شرایطی که او باید بپذیرد، با طالبانیها امضا کند.
ساعت ده صبح به سوی کردستان حرکت کردیم. ماشینهایمان نرسیده بودند. آنها از طریق قروه به سنندج رفته بودند. جادهها قسمتی برفی و یخ زده بود. پس از عبور از سنندج به ماشینهای خودمان رسیدیم. نماز ظهر را در کنار جاده ورودی خواندیم. ناهار را در اتومبیلها، ساندویچ خوردیم.
نزدیک غروب به بانه رسیدیم. بیرون شهر در یکی از قرارگاهها مستقر شدیم. مقداری در ارتفاعات پوشیده از برف قدم زدیم و منظره شهر را از دور دیدیم. شهر زیبایی است. درهها پوشیده از برف و جنگلی است. بعد از نماز مغرب، مذاکره با فرماندهان قرارگاهها و لشکرها شروع شد و تا ساعت یازده و نیم شب طول کشید. آنها طرح های عملیاتی و وضع دشمن و نیروهای خودی را توضیح دادند. امید زیادی به پیروزی میرود. اخبار ساعت دوازده شب را گرفتیم و خوابیدیم.