پنجشنبه 3 اردیبهشت | 24 شعبان 1407 23 آوریل 1987
بعد از نماز تا ساعت هفت و نیم صبح، مطالعه کردم و به اخبار گوش دادم. آقای ]ابراهیم[ سنجقی اطلاع داد، عراقی ها در شمال ] شهر[ ماؤوت، ارتفاعی را از ما پس گرفتهاند؛ متاثر شدم.
تا ساعت ده و نیم در مجلس ماندم. قانون اراضی شهری به مشکل برخورده است. به دفترم آمدم. برای گروه تخریب تیپ امیرالمؤمنین(ع) صحبت کردم.
آقای شیرازی امام جمعه مشهد به دفترم آمد. تأکید به انحلال حزب جمهوری اسلامی داشت. ظهر حاج اکبر پوراستاد آمد. از مالیات سنگین که سال اول انقلاب بر او بستهاند، شاکی است. مدعی است آهنها را بدون سود، برای شکستن بازار آهن، به دستور شورای انقلاب فروخته است.
عصر جمعی از ] مسئولان[ عقیدتی- سیاسی ارتش آمدند. برای آنها سخنرانی کردم. سپس ] آقای ابراهیم یاسین[ سفیر اندونزی آمد. سؤالاتی از او درباره اندونزی نمودم. سفیر لبنان آمد. خیلی حرف زد و خوب صحبت کرد. وضع لبنان و مسلمانان لبنان و نیازهایش و نوع کمکهای ممکن ما را مطرح کرد. شبیه حزباللهیهای خودمان است. سفیر سوئیس آمد. حرف مهمی نداشت. درباره اهمیت مجلس صحبت کرد؛ دیدار با تعارف گذشت. تا ساعت هشت و نیم شب، در دفترم کار کردم و به خانه آمدم.