خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»
سهشنبه 24 آذر | 23 ربیع الثانی 1408 15 دسامبر 1987
صبح چمدان را بستیم و به مجلس رفتیم. تا ده و ربع در جلسه علنی بودم. مراجعه نمایندگان زیاد بود. پیش از دستور درباره مسائل جاری داخل اسرائیل صحبت کردم. آقای [محمد] یزدی [نایب رئیس مجلس]، قبل از دستور اظهاراتی کرد که طیف مخالف عصبانی شدند. از درگیری جلوگیری کردم.
در دفترم با آقایان [اسداله] بیات، [حسین] هاشمیان، [عبدالله] نوری و هادی خامنهای ملاقات داشتم. آنها درباره انتخابات صحبت کردند و نگران حمایت من در چارچوب جامعه روحانیت مبارز از جریان مقابل بودند که اطمینان داده شد، به خاطر جایگاه ریاست مجلس و فرماندهی جنگ، در انتخابات بی طرف خواهم ماند.
رئیس و مخبر کمیسیون کار آمدند و در خصوص نظرات شورای نگهبان درباره قانون کار چاره جوئی کردند. قرار شد به امام نامه بنویسند. از آیتالله خامنهای خواستم که برای تجمع دانشگاه آزاد اسلامی در مقابل مجلس در روز پنجشنبه سخنرانی کنند؛ قبول فرمودند.
ظهر آقای کنگرلو آمد. اخبار فشار فراوان غربی ها و صهیونیست ها و ارتجاع عرب بر فرانسه را آورد که [ژاک] شیراک از ما استمداد کرده بود. یکی از مسلمانان ترکیه که به جنگ و انقلاب کمک میکند، آمد. از او تشکر کردم.
ساعت چهار بعد از ظهر به قصد سفر به خوزستان، به سوی قم حرکت کردیم. بعد از مغرب به منزل آیتالله منتظری رسیدیم. خودشان و پاسدارهایشان، ظاهراً خوشحال شدند و بحث کردند. گفتم آقای سیدهادی و دامادشان هم آمدند. بیشتر صحبت ها درباره مسائل جنگ و مسائل گروه سید مهدی بود. ایشان از فشاری که بر افراد پائین گروه وارد میشود، ناراضی است و بیشتر از وزارت اطلاعات و سرسختی امام در این خصوص و از گرفتن مدارسشان و کتابخانه سیاسی هم ناراضی است و خواستار اعاده آنها است.
ساعت هفت و نیم به ایستگاه قطار رفتیم و سوار قطار شدیم. دکتر روحانی و آقای افشار - مدیر عامل شرکت راه آهن - هم منتظر بودند. آنها یک واگن مخصوص به قطار بسته بودند. شام خوردیم و تا ساعت ده شب حرف زدیم و سپس خوابیدیم در اثر تکانها و بوقهای قطار، خوب نخوابیدم و مکرراً بیدار شدم.