خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال 1366 / کتاب «دفاع و سیاست»
با زنگ تلفن آقای سنجقی بیدار شدم. اطلاع داد که دیشب در شرق بصره ساعت دو و نیم بامداد، حمله را آغاز کردهایم و توفیقاتی بدست آمده است. ساعت هفت و نیم صبح در دفترم با آقای رحیم صفوی ] قائم مقام فرمانده نیروی زمینی سپاه[ در قرارگاه مقدم صحبت کردم. گفت در خط حمزه 1، اولین خاکریز دشمن را گرفتهایم و به طرف خط بعدی پیش میرویم و راضی بود. گفت در محور فرعی پیشرفتی نداشتهایم؛ بعداً آقای ]علی[ شمخانی ] جانشین فرمانده سپاه و فرمانده نیروی زمینی[ گفت، در آن محور حدود سی اسیر هم دادهایم. قبل از شروع جلسه مجلس، خبر عملیات را به نمایندگان دادم.
به دفترم آمدم. با آقایان شمخانی و رضایی صحبت کردم. قرار شد اسم عملیات، کربلای 8 باشد. نظر ] سیدکمال[ خرازی ]رئیس ستاد تبلیغات جنگ[ و ] حسن[ روحانی ]رئیس کمیسیون امور دفاعی مجلس[ هم همین بود. آقایان سنجقی و دکتر روحانی هم آمدند، برای امور جنگ. آقای رضایی برای عملیات شمال، توپخانه میخواهد.
جمعی از طلبههای مونث تهران آمدند. برای آنها صحبت کردم و تشویق به تحصیل نمودم. ظهر ملاقاتها را برای رسیدن به امور جنگ حذف کردیم. عصر تا ساعت هفت و نیم در دفترم کار کردم که آماده سفر به جنوب بشویم. به آقای [مهدی]کروبی [نائب رئیس مجلس] توصیههای لازم را برای ادامه جلسه پنجشنبه - که به خاطر ماده 10 اراضی شهری اهمیت دارد - نمودم. با آقایان رضایی، حسنی سعدی و شمخانی، تلفنی مذاکره شد که ترتیب تأمین توپخانه مورد نظر آقای رضایی را بدهند.
احمدآقا گفت، تلفنی با آیتالله منتظری صحبت کرده و ایشان را برای جلسه سران در منزلشان دعوت نموده است. ایشان سرد برخورد کرده و گفته معذورم.
اول شب به خانه رفتم. چمدان را برای سفر به جبهه بستم و زود خوابیدم. به مهدی گفتم که ساعت چهار صبح بیدارم کند. قرار بود بعد از نماز حرکت کنیم.