چهارشنبه 31 خرداد 1374 //22 محرم 1416 21 ژوئن 1995
از ساعت پنج و نیم تا هفت و نیم صبح، وقت به مطالعه گزارشها و مطالب مربوط به برنامه امروز و مطابق معمول، نوشتن خاطرات دیروز که عقبمانده بود، گذشت. به محل اختصاص یافته برای پارک جنگلی محیط زیست رفتیم که برنامهای شبیه پارک پردیسان تهران برایش تنظیم شده است. آقای دکتر [هادی] منافی و معاونش توضیحات دادند.
از آنجا به محل شهر جدیدالاحداث سهند رفتیم. در برنامه امروز اضافه شده بود و باعث تأخیر و بینظمی در وقت تمام برنامههای روز شد. آقای آخوندی، [وزیر مسکن و شهرسازی] و معاونانش توضیح دادند. در فاز اول، بیش از شش هزار واحد زمین واگذار شده است و بخشی هم به دانشگاه سهند اختصاص یافته که مقداری ساخت و ساز هم شده و قسمتی از کارهای زیربنایی آب و فاضلاب و برق و فضای سبز هم انجام شده است. در کنار دره سرسبز اسکو قرار دارد. برای سرعت کار، نقدینگی کم دارند.
به طرف معدن سنگ قرمز تزیینی آذری در غرب آذرشهر و در ساحل دریاچه ارومیه پرواز کردیم. در مسیر، آقای زنگنه دربارة طرح آبرسانی از زرینهرود به تبریز، با ظرفیت پنج متر در ثانیه و پمپاژ تا ارتفاع ششصد متر، با هزینه بسیار زیاد توضیح داد. به نظر رسید، اگر از قبل طرحهای مهار آب را داشتیم که امروز در آذربایجان انجام میشود، چنین طرح پُرهزینهای را دست نمیگرفتیم؛ گرچه آبهای زرینهرود، به خاطر حجم زیاد و عدم امکان بهرهبرداری در محل، باید به جای دیگر منتقل شود. لولههای عظیم با قُطر دو متر را دیدیم؛ هم فلزی و هم بتونی و کارخانه عظیم ساخت لولههای بتونی را از فضا دیدیم.
در کنار معدن توضیحات دادند. معدنی با ظرفیت صد میلیون تُن سنگ، با ارزش هر تُن سیصد دلار، بدون عمل بُرش و سابزنی و پولیش که با این کارها، قیمت آن، چند برابر میشود. گفتند با همین وضع، ذخیرهای در حدود بیست میلیارد دلار دارد و از این گونه معادن در ایران بسیار زیاد است. عمل برداشت سنگ، با برش الماسی از معدن را دیدیم؛ خیلی جالب است. سپس همانجا توضیحات دربارة ماده مهم معدنی نفلین سینیت دادند که در آذربایجان، میلیاردها تُن ذخیره معدنی دارد. در شوروی سابق، با تکنولوژی خاص خودشان، از این ماده به جای بوکسیت، برای ساخت آلومینیا- ماده اولیه ساخت آلومینیوم- استفاده میکردهاند که اخیراً غربیها هم به آن تمایل دارند. قرار است تکنولوژی را از روسیه بگیریم؛ چون معدن بوکسیت کم داریم. در همان محل، کلنگ کارخانه را به زمین زدیم. قول کمک دادم. آقای محلوجی، خیلی خوشحال شد. به خاطر موارد دیگر و سایر شرایط، اینجا را مناسب دیدهاند. قرار است از معادن شهرستان سراب بیاورند.
مردم آذرشهر به محل آمده بودند و در صفوف طویلی، پشت سیمهای خاردار اطراف محل کارخانه، تجمع کرده بودند و مرتباً شعار میدادند. نزدیک آنها رفتم و از پشت سیمها در مقابل آنها عبور کردم. به احساساتشان پاسخ دادم. گله دارند که چرا به شهرشان نمیروم. خواستار شهرستانشدن آذرشهر هستند. برایشان صحبت کوتاهی کردم[1] و گفتم، برنامه در این سفر، محدود به شهرستانها بوده و امکان رفتن به دهها شهر نیست.
به محل کارخانه بُرش و عملآوری سنگهای تزیینی پرواز کردیم. گفتند بزرگترین کارخانه سنگبُری خاورمیانه با ظرفیت دویست و هفتاد هزار مترمکعب گرانیت و مرمریت در سال است. ماشینها را با پنج میلیون دلار هزینه، از ایتالیا آوردهاند. خیلی عظیم است. نمایشگاه جالبی از انواع سنگهای ایرانی به وجود آورده است. برای مراسم افتتاح، بیش از سی سفیر و کاردار از کشورهای خارجی هم آمده بودند. مراسم خوبی بود. بعد از گزارش آقای محلوجی و صحبتهای من[2]، با به رُخ کشیدن قدرت و ثروت معدنی ایران، پرده از لوحی که بر ستون نُه متری از سنگ سخت بود، برداشتم.
مردم ممقان و گوگان، در اطراف نردههای کارخانه شبیه مردم آذرشهر، جمع شده بودند. همان برنامه آنجا را تکرار کردم. به سوی شهر بُناب پرواز کردیم. در مسیر از سرسبزی و پُرآبی و حاصلخیزی جنوب شرقی در ناحیه رودخانه بازدید کردیم؛ واقعاً جالب و مهم است. اجتماع مردم بُناب، بیش از حد انتظار همه بود. مردم ملکان هم که با بُناب اختلاف شدید دارند و به خاطر من آمده بودند. صحنه آشتی و اجتماع مشترکشان، یک حادثه تاریخی شد و من هم تشکر کردم.
دو سه روز قبل، وزارت کشور اعلان شهرستان شدن ملکان را کرده که ریشه اختلاف را میکند؛ چون ملکانیها، نمیخواستند تابع شهر بُناب باشند. آقای [رسول] صدیقی، نماینده بُناب از خوشحالی، به خاطر عظمت اجتماعشان میگفت که اجتماع اینجا، با اجتماع مردم تبریز رقابت میکند؟! بُناب و ملکان، منطقه آبادی است. نرخ بیکاری در آن فقط سه درصد است و صدها کار صنعتی، علاوه بر کشاورزی پُررونق را دارند. بعد از صحبت فرماندار و [آقای مصطفی باقری بنابی]، امام جمعه، سخنرانی دلگرمکنندهای کردم[3].
به سوی مراغه پرواز کردیم. نزدیک بُناب است. در پادگان مراغه فرود آمدیم. پرسنل پادگان و خانوادههای آنها، استقبال منظم و پُرشوری نمودند. بدون توقف به سوی مراغه رفتیم. استقبال خیابانی و اجتماع مردم مراغه، خیلی عظیم بود و بخشی مستقیم از رادیو پخش میشد. هشت کیلومتر صفوف فشرده و مردم پُرشور در اطراف خیابان، طوری بود که نتوانستم دیوارهای اطراف را ببینم.
بارها ماشین من پوشیده از گل شد که مرتباً پاسدارها جمع میکردند و انواع گلها از شیشه باز ماشین که طرف خود من است، گلها به داخل میرفت. یک بار کلی گل ریختند که پرهای خشکش را باد پخش کرد و به چشم من هم رفت. مدتی اشک میریختم. در استقبال تبریز هم یک بار سیگاری روشن، روی دامنم افتاد که سوراخی در عبا و قبا هم ایجاد کرد. پاسدارها دیده بودند و برداشته بودند. من متوجه نشده بودم. بعداً که سوختگیها را دیدم، تعجب کردم و از پاسدارها پرسیدم. آقای خوید، گفت که از آتش سیگار بوده است.
موارد زیادی اتفاق میافتد که دست مردم برای محبت به من نزدیک میشود، ضربهای هم میزنند؛ به خاطر شیرینی صحنهها تحمل میکنم. مکرراً دست مرا میگیرند، در حالی که ماشین در حرکت است. در این سفر، دو سه بار دست و بازویم آسیب دید ولی اطرافیان متوجه نشدند. پاسدارها که این وضع را ناسازگار با حفاظت میبینند و درست هم نیست، خیلی خودخوری میکنند. بالاخره عبور از برابر دهها هزار نفر، با تماس نزدیک و بدون حفاظ، دستشان هم میرسد، بی خطر نیست؛ اما به خاطر آثار مثبت اجتماعی، این خطر را میپذیرم.
در اجتماع عظیم مراغهایها، گفتم مغولها و خواجه نصیرالدین طوسی که اینجا را به پایتختی انتخاب کردند، خوشسلیقه بودهاند.[4] مردم از این حرف، خیلی خوشحال شدند و کلی ابراز احساسات کردند. [آقای شرقی]، امامجمعه و [آقای احمد ضیایی]، فرماندار، صحبتهای خوبی کردند و گزارشهای مثبت، با مقایسه خدمات انقلاب، به خصوص برنامه اول با گذشته دادند و خواستهای خود را مطرح کردند. من هم صحبت دلگرمکنندهای نمودم[5]. تحتتأثیر شکوه استقبال و جذابیت شرایط طبیعی مراغه بودم.
به خاطر تأخیر در ازدحام مردم، نتوانستیم از نمایشگاه فرش جهاد سازندگی که در همانجا بود، بازدید کنیم و با ماشین به محل سد علویان در پنج کیلومتری شمال مراغه رفتیم. ناهار و نماز و استراحت و سپس استماع گزارش وزیر و مدیران وزارت نیرو دربارة وضع آب استان و و وضع سد انجام شد. از مقدار 15 میلیارد مترمکعب، نزولات باران در استان، 9 میلیارد مترمکعب، تبخیر و کمتر از یک میلیارد مترمکعب، در وضع حاضر، استفاده میشود و بقیه آب به سوی دریای خزر و دریاچه ارومیه میریزد. با برداشت بیش از دو میلیارد مترمکعب از منابع زیرزمینی که برنامه مهار آب است، بیش از دو میلیارد مترمکعب دیگر را مهار خواهند کرد. این سد را با هزینه حدود پنجاه میلیون دلار و شش میلیارد تومان ساختهاند.[6] کنار سد رفتیم. آبگیری شروع شده و خاکریزی، برای تکمیل سد ادامه دارد و سه ماه دیگر تکمیل میشود. سازنده ایرانی است.
به شهر برگشتیم. از نمایشگاه فرش روستایی جهاد بازدید کردیم. خیلی عظیم است. گزارش آثار و کیفیت فرش روستایی استان را دادند. با ماشین به هشتکیلومتری جنوب مراغه رفتیم؛ در جاده خاکی باریک و جالبی، در میان درختان انبوه و سرسبز گردو و سنجد و انگور، در کنار شهرک صنعتی، کلنگ کارخانه کاغذسازی به زمین خورد. از چوب صنوبر منطقه، برای تولید کاغذ استفاده شده است. برای انبوه جمعیت روستاییان اطراف که جمع شده بودند، صحبت کردم و گزارش آقایان نعمتزاده و مهندس شبیری را شنیدیم. کارخانه از بخش خصوصی است.
به سوی بُناب پرواز کردیم و در ساحل دریاچه ارومیه، از مرکز تحقیقات هستهای که اخیراً احداث شده است، با توضیحات مهندس [رضا] امراللهی و دکتر [رسول] صدیقی، بازدید و افتتاح کردیم؛ چیز مهمی نداشتند. تا آماده شدن پایلوت نیمهصنعتی، پرتودهی پیاز و سیب زمینی بود و طرحی برای پرورش و رشد تنها موجود زنده دریاچه ارومیه که نوعی میگوی کوچک، به نام آرتیموس است. امید دارند بتوانند با اصلاح ژن، نوعی بزرگتر را پرورش دهند. مقالاتی هم در این باره جمع کردهاند. از ساحل دریاچه بازدید کردیم. به نظرم آمد که با اعمال نفوذ آقای صدیقی، این مرکز به آنجا رفته است.
به محل سایت ساخت نیروگاه بخاری 650 مگاواتی رفتیم که قرار است از چین بگیریم. مدیر برق توضیح داد. زمین را از کشاورزان به قیمت هر هکتار یک میلیون تومان خریدهاند که به نظرم گران آمد و از لحاظ محل هم به خاطر امکان آسیب دیدن از دشمن احتمالی آینده که عراقی است مناسب نیست. تذکر دادم. قرار شد بیشتر بررسی کنیم.
قرار بود برنامه بعدی مراسم شروع کار اجرایی سد سهند در کنار هشترود باشد که بهخاطر تأخیرهای زیاد، آقای [حسین] مرعشی، [رییس دفتر رئیس جمهور] را برای برنامه اعزام کردم و خودم یکسره به هشترود رفتم. اجتماع عظیم مردم هشترود، اعجابانگیز و سرود نونهالان شاهد و بسیجی هم بسیار جالب بود. به خاطر ضیق وقت و رسیدن سانست [= غروب آفتاب]، من هم صحبتم را کوتاه کردم و وعده کمکهای متعدد دادم[7].
[1] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1374»، دفترنشر معارف انقلاب، 1396.
[2] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1374»، دفترنشر معارف انقلاب، 1396.
[3] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «من این محبتها را، این حماسه تاریخی بناب و ملکان را به حساب خداوند و انقلاب و امام و رهبر انقلاب میگذارم. به عنوان یک سرباز انقلاب، به عنوان یک خدمتگزار شما مردم، برای من روشن است که هرگونه خدمتی و تلاشی برای چنین مردمی، میتواند رضایت خداوند را و رضایت امام زمان(عج) را جلب بکند. من تشکر میکنم از کسانی که در این منطقه با ارزش کشور ما، خدمات شایسته ای انجام دادهاند و با همکاری شما مردم، توانستهاند یک منطقهای که در گذشته بهصورت یک شهر کوچک شبیه روستا بوده، امروز دو شهرستان نیرومند با بنیههای اقتصادی قوی به وجود آورند. خداوند هم نعمتش را بر شما تمام کرده است. شما در حاشیه جنوب شرقی این منطقه دریاچه ارومیه و در منتهیالیه رودهای پُرآب این منطقه و روی زمین حاصلخیز و بسیارخوب این منطقه و در بهترین هوا از لحاظ نقاط جغرافیایی کشور قرار دارید. این نعمتهای خدا یکجا برای خیلی کم از نقاط دنیا جمع می شود و بحمدالله نشان دادهاید که استحقاق این نعمتهای الهی را دارید؛ چون منطقه خودتان را خوب آباد کردید.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1374»، دفترنشر معارف انقلاب، 1396.
[4] - پس از مرگ چنگیزخان، متصرفات مغول بین فرزندانش تقسیم شد. در اواخر نیمه اول قرن هفتم، یکی از نوادگان چنگیز به نام هُلاکو، فرماندهی اردوی غرب را به دست گرفت و بار دیگر به ایران حمله کرد. وی پس از تصرف نقاط شرقی ایران، در آذربایجان مستقر شد و مراغه را به سبب آب و هوای خنک و مراتع خرم، پایتخت خود قرار داد. اوج شهرت و آبادانی مراغه در این زمان است. به فرمان هلاکو، دانشگاهی بزرگ، رصدخانه و سایر مراکز تحقیقات و علمی به دست خواجه نصیرالدین طوسی با همکاری چندین دانشمند و ستارهشناس دیگر تأسیس شد و دانشپژوهانی از اطراف و اکناف عالم، جهت مطالعه به این شهر رو آوردند.
[5] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: « در مراغه، ما اوج حماسه انقلاب را با همه وجودمان لمس کردیم و عظمتی که امروز مردم مراغه در خیابانهای طولانی این شهرستان به نمایش گذاشتند، یک قطعه تاریخی بیسابقه ای است در زندگی مردم ما، با این صفا و صمیمت و با این شرایط بسیار مساعد طبیعی که من اینجا می بینم، تحسین می کنم آنها را که در گذشته های دور مراغه را به عنوان پایتخت انتخاب کرده اند. واقعاً که سلیقه درستی داشته اند؛ به خاطر منابع طبیعی اینجا و به خاطر مردم خوب تاریخی اینجا و هنوز ما میتوانیم آثار فرهنگی کهنی که خواجه نصیرالدینها، بنیانگذار آن در مراغه بودند، در روحیات و اخلاقیات مردم اینجا ببینیم.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1374»، دفترنشر معارف انقلاب، 1396.
[6] - سدعلویان برروی رودخانه صوفیچای احداث شده است و آبآشامیدنی شهرهای مراغه، میاندوآب، بُناب، عجبشیر و ملکان را تأمین میکند. این سد از نوع سدهای خاکی است و هستة آن رُسی میباشد. عملیات احداث این سد از سال ۱۳۶۹ آغاز شد و در سال ۱۳۷۴ به بهرهبرداری رسید. طول تاج سد علویان ۹۳۵ متر، عرض آن ۱۰ متر است و ظرفیت گنجایش آن ۶۰ میلیون مترمکعب میباشد.
[7] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: « هشترود، به خاطر محرومیت فراوانش در برنامه سازندگی دولت، موقعیت بسیار حساسی را پیدا کرده، چون همان طوری که میدانید، توجه به نقاط محروم و محرومیتزدایی، جزو سیاستهای اصولی برنامه های اول و دوم بوده و دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری، برای چنین مناطقی برنامههای مفصل و همهگیری دارد. خوشبختانه در این دوره پنج ساله، گامهای مؤثری در کمکردن محرومیت شما برداشته شده، ولی تا رسیدن شما به نقطه کامل برخورداری، هنوز فاصله داریم. برنامه هایی که برای منطقه هشترود طراحی شده، عبور بزرگراهی که یکی از مهمترین شاهرگهای حیاتی منطقه آذربایجان به حساب میآید، این شهرستان را در شرایط کاملاً جدیدی قرار میدهد که شهرستان شما یکی از ادله محرومیتش، بن بست و منزوی بودن بوده که تا حدودیÃ Äبرطرف شده، اما باید گامهای بهتری برداشته بشود.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1374»، دفترنشر معارف انقلاب، 1396.