چهارشنبه 29 آذر 1374 //27 رجب 1416 // 20 دسامبر 1995
[امروز عید مبعث است.] در منزل بودیم. بیشتر وقت با استراحت و مطالعه گذشت. فاطی هم پذیرایی میکرد. ظهر بچهها جمع شدند. محسن و یاسر و مریم به رفسنجان رفتند و فائزه به گنبد رفته است. ساعت نُه و نیم صبح، برای مراسم دیدار بعثت، به دفتر رهبری رفتم. با صحبت کوتاهی تبریک گفتم و ایشان هم صحبت خوبی داشتند[1].
در دفترم ساعتی ماندم و کارها را انجام دادم و به پاسداران و اعضای دفتر عیدی دادم. آقای دعایی و فرزندانش برای تبریک آمدند. دیشب عفت، تلفنی از مدینه خبر سلامتی و بارش فراوان باران را داد. بنا داشتیم به سد لتیان برویم، به خاطر تنوعی برای والده، ایشان اظهار عدم آمادگی کردند و ما هم نرفتیم.