جمعه 10 آذر 1374 //8 رجب 1416 // 1دسامبر 1995
در خانه بودم. وقت به استراحت و مطالعه گذشت. تلفنی در مشهد با والده و همشیره طیبه صحبت کردم؛ هر دو نفرشان مریض شدهاند و به همین خاطر، مراجعتشان به تأخیر افتاده است. عصر اطلاع دادند که فشار خون والده به 22 رسیده و تنفسشان مشکل شده و به بیمارستان منتقل شدهاند. با بیمارستان تماس گرفتم،گفتند حالشان بهتر است. فشار به 16 برگشته و به کمک اکسیژن، تنفس تقویت شده، ولی به خاطر احتمال ایجاد هیجان در صورت مکالمه من، از مکالمه خودداری کردند؛ چون احتمال را میدادند که در اثر تماس تلفن صبح من، هیجان ایجاد شده باشد. شب با پزشک معالج در بیمارستان، با تلفن صحبت کردم. گفتند در اثر سرماخوردگی شدید و ناراحتی ریه و اسهال، این وضع پیش آمده و فعلاً وضع عادی است و شب را در بیمارستان، تحت مراقبت خواهند بود و فردا میتوانند به خانه بروند.