پنجشنبه 20 مهر 1374 //16 جمادی الاول 1416 //12 اکتبر 1995
ساعت نُه صبح به فرودگاه رفتیم و به سوی شهر چیتاگونگ، [بزرگترین بندر و دومین شهر بزرگ بنگلادش] پرواز کردیم. در مسیرها، مردم زیادی اجتماع برای استقبال کرده بودند. چند بار در میدانهای شهر، برای پاسخ به احساسات مردم، از ماشین پیاده شدم.
در پالایشگاه قدیمی شهر گزارش شنیدیم. روزانه 34 هزار بشکه نفت تصفیه میکنند. خواستار کمک ایران برای تأسیس واحد دیگری در حد 60 هزار بشکه در روز میباشند. قول مساعد دادم. در مراسم کلوپ بازرگانان، قرارداد مشارکت شرکت بخشهای خصوصی ایران و بنگلادش برای ساخت پالایشگاه امضا شد.
ناهار و نماز در محل کلوپ بازرگانان بودیم؛ همانجا که ضیاءالرحمن[1]، قبلاً ترور و کشته شده است. در مراسمی، سخنرانی رؤسای اتاقهای بازرگانی تهران و چیتاگونگ را داشتیم و همکاریشان در مورد پالایشگاه و تجارت و من هم صحبت کردم[2]. عصر به بندر آزاد چیتاگونگ رفتیم. از تعداد واحدها و مبالغ سرمایههای جذب شده خارجی و شرایط کار گزارش دادند و از واحد تولیدی قلاب ماهیگیری بازدید کردیم.
به داکا برگشتیم و برای امضای اسناد و انجام مصاحبه مطبوعاتی به نخستوزیری رفتیم؛ هردو انجام شد. شب در اقامتگاه با نخستوزیر و وزیر راه و آقای مُرشدخان، فرستاده ویژه نخستوزیر، ملاقات و مذاکرات مفصل داشتیم. سپس خاطرات دیروز و امروز را نوشتم. در گزارشها امضای آتشبس در بوسنی مورد توجه است.