خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1374 / کتاب «مرد بحران ها»

خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1374 / کتاب «مرد بحران ها»

  • پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۷۴

پنج‏شنبه 31 فروردین  1374  |   19 ذیقعده  1415  20 آوریل 1995

 

به دانشگاه تفلیس رفتیم. در سالن دانشگاه، اجتماعی از اساتید و دانشجویان برای اعطای دکترای افتخاری به من جمع بودند. رییس دانشگاه دربارة خدمات علمی و فنی و فرهنگی من و سپس یک استاد و یک دانشجو و رییس بخش خاورشناسی دانشگاه صحبت کردند. با احساسات گرم حضار، دکترا را تقدیم کردند. من هم صحبت تشکرآمیز کردم و توضیحاتی دربارة اهمیت استقلال گرجستان و همکاری با ایران دادم.[1] عفت و فائزه و همسر آقای شوارد نادزه هم آمده بودند.

از آنجا به تنها مسجد شهر رفتیم. جمعی از کودکان و نوجوانان دختر و پسر از منطقه مسلمان‏نشین را آورده بودند. میان مجلس پرده کشیده بودند؛ نیمی را اهل سنت و نیم دیگر را اهل شیعه اداره می‌کردند. مسجد قدیمی است که اخیراً تعمیر شده است. با هر دو گروه صحبت کردم. دو قطعه قالی به دو قسمت دادم. دو رکعت نماز هدیه مسجد خواندم. امام شیعه که خادم هم هست، کنار من نماز می‌خواند و اقتدا کرده بود. مسأله نمی‌دانست، بلند هم می‌خواند. از من جلو افتاده بود. وقتی که حمد و سوره تمام شد، دوباره از اول شروع کرد. یک طلبه بدون عمامه از سوی دفتر تبلیغات اسلامی در آنجا بود که رهبری‏شان می‌کرد. با بچه‌ها صحبت کردم. دختران حجاب خوبی داشتند. گفتم هدیه‌ای به همه بدهند. به شهردار که همراه‏مان بود، گفتم مسجد را توسعه بدهد.

از کوچه‌ای سربالا و با سنگفرش و خانه‌های محقر در اطراف مسجد به فرودگاه رفتیم و به سوی بندر باتومی پرواز کردیم. آقای شواردنادزه هم همراه من آمد. در پایگاه سابق نظامی شوروی اساکی در چهل کیلومتری بندر پیاده شدیم؛ فعلاً پایگاه خالی است. قبلاً به خاطر مواجهه با جبهه ناتو بسیار مهم بوده است. با اتومبیل به سوی بندر حرکت کردیم. منطقه بسیار سرسبز و بااستعداد است؛ نظیر وضع گیلان و مازندران با توسعه کمتر. در زمان شوروی، باتلاق‌ها را به اراضی کشاورزی تبدیل کرده‌اند. در مسیر از رودهای فراوان و پُرآبی عبور کردیم که به دریای سیاه می‌ریخت.

کنار یک سد انحرافی که با دریچه‌های قابل توجه باز و بسته می‌شد. به جای سد تنظیمی و در بندر پوتی که حدود پنجاه هزار جمعیت دارد و شهر کهنه و سرسبزی است، توقف کردیم. رییس بندر توضیح داد. ظرفیت بندر شش میلیون تن است با نُه متر آبخور که فعلاً با حدود یک میلیون تُن عمل می‌کند. در زمان شوروی کاملاً فعال بوده و طرح توسعه تا بیست میلیون تُن را توضیح داد. به ترانزیت کالاهای ایران امید بسته‌اند و آقای شواردنادزه گفت، در خواب هم مرتباً پوتی، باکو، بندرعباس را می‌بیند. قرار شد همان‏جا زمینی برای کامیون‌های ایران بدهند که بناست از طریق کشتی‌های کامیون‏بر به بندری در غرب، دریای سیاه منتقل شوند.

سپس به سوی کالیگوتی در آجارستان حرکت کردیم. شهر بسیار زیبایی در ساحل دریای سیاه است که قبلاً آسایشگاه و استراحتگاه کل شوروی بوده. گفتند حدود شش میلیون مسافر در سال به آنجا می‌آمده؛ در جمهوری خودمختار آجارستان است. رییس‏جمهورش به استقبال آمد و گفت پانصد هزار نفر جمعیت دارد که سیصد هزار نفر آن مسلمانند. در ساختمان جالبی نماز و استراحت و ناهار داشتیم. سپس در کنار ساحل توضیحی از شیوه‌ای جدید ساحل‏سازی دادند که شاید به درد سواحل ما در دریای خزر بخورد؛ قرار شد گروهی به ایران بیایند.

به سوی بندر باتومی حرکت کردیم. در مسیر بسیار جالب با باغ‌های چای و مرکبات و به تقاضای من به خانه یک شهروند به نام جمال و همسرش نینا در کنار جاده رفتیم. پذیرایی کردند و به سئوالاتمان جواب دادند. به شهر باتومی رفتیم. مردم در خیابان‌ها اجتماع باشکوهی داشتند. در مسجد شهر با چند نفر از روحانی‌های به نظر کم‏سواد صحبت کردیم و دو فرش اهدا کردیم.

به بندر رفتیم. سوار کشتی شدیم و گشتی در دریا زدیم. در اصل بندر نفتی برای صدور نفت باکو بوده که فعلاً  قطع شده و عمدتاً فعالیت غیرنفتی دارد. سه طرف اسکله، ارتفاعات سرسبز با مزارع چای و جنگل‌ها و ساختمان‌های زیبا است. نمی‌دانستم ساحل آنجا این قدر زیباست. قرار شد اگر ترکیه موافقت کند، ما کمی از کالاها را با ترانزیت از  ترکیه از این بندر صادر کنیم.

گفتند دریای سیاه در حال مُردن است. اعماق آن کاملاً مُرده و آب‌های سطحی ذی‌حیات است؛ احتمالاً به خاطر کثرت گوگرد از کف دریا. به فکر علاج هستند. از فرودگاه باتومی به سوی تفلیس پرواز کردیم. در راه مقداری با آقای نادزه در مورد مارکسیسم و سوسیالیسم بحث کردیم. گفت کاملاً بی‏اعتقاد شده است. در جوانی به شدت معتقد بوده. شب تنهایی شام خوردم.

 

[1] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «من صمیمانه تشکر می‏کنم از دانشگاه تفلیس، ریاست محترم دانشگاه و اساتید و دانشجویان، به خاطر این محبتی که به ایران اسلامی و بنده داشتید. برای بنده و همراهانم، واقعاً لحظات تاریخی و بسیار شیرینی است که در دانشگاه بزرگ تفلیس، این منظره روح‏افزا و دلنشین را مشاهده می‏کنیم و مطمئنم که مردم ایران، از دیدن این صحنه یکی از آرزوهای دیرین خودشان را متبلور خواهند دید که آزادی و استقلال گرجستان است. در این دورانی که گرجستان را از هویت مستقلش جدا کرده بودند، برای مردم ایران هم مثل شما خیلی سخت گذشت و یکی از شیرین‏ترین حوادث تاریخی عصر ما برای ما ایرانی‏ها، برگشت استقلال کشورهای آسیای میانه و قفقاز است، منجمله گرجستان عزیز شما و ما در سیاست‏مان، اولویت را به همکاری با کشورهای قفقاز و آسیای میانه داده‏ایم که آن روابط دیرینی که بین ایران و این بخش از کشورها بوده است، به حال طبیعی گذشته برگردد.» رجوع‌کنید   کتاب «هاشمی‏رفسنجانی، سخنرانی‌های سال 1374»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1396.