خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1373 / کتاب «صبر و پیروزی»

خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1373 / کتاب «صبر و پیروزی»

  • جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۳

 جمعه 23 اردیبهشت 1373 //2 ذیحجه 1414 // 13 می 1994

 

بعد از نماز و استماع اخبار، گزارشها را خواندم. کارها را که از تهران آورده بودند، انجام دادم. برای پرواز هلیکوپترها به سوی رودبار، به مرکز نیروی انتظامی استان رفتیم. نیروی انتظامی، به خاطر اینکه نیروی دریایی، هنگام ورود من به فرودگاه رشت، مانع از تصدی مراسم استقبال نظامی شده و خودش انجام داده بود، باز مراسم نظامی برگزار کرد.[1]

هوا ابری بود. هلیکوپترها پرواز کردند، ولی پس از خروج از شهر رشت، به خاطر باران و مه برگشتند؛ اقدامی احتیاطی که به نظرم بی‌مورد بود، ولی اعتراض نکردم. با ماشینها حرکت کردیم و با یک ساعت تأخیر رسیدیم. در راه، آقایان احسان‌بخش و طاهایی، توضیحات خوبی دربارة جنگلهای مصنوعی و رودخانه و... دادند.

شهر رودبار و رستم‌آباد خلوت بود؛ چون مردم برای مراسم در نقطه‌ای جمع شده بودند: در بلوار شهر که راه تهران را هم بسته بودند. در همان قطعه‌ای که در سفر [سال 1369]، هنگام وقوع زلزله، خانمی به خاطر عدم نجات بستگانش، داد و فریاد و انتقاد کرد. همین خانم، جلوی ماشین را گرفت و به عنوان تشکر، شاخه‌گلی تقدیم کرد. حادثه جالب تاریخی بود که این نکته را در سخنرانی برای مردم تعریف کردم.[2]

به شهر منجیل رفتیم. مردم در خیابان اجتماع کرده بودند. گل‌های زیادی روی ماشین‌هایمان ریختند. در منجیل، ساحل سد سفیدرود، ایجاد اولین نیروگاه بادی یک‌مگاواتی را با بتون‌ریزی آغاز کردیم. آقایان احمدی و [رضا] امراللهی، [رییس سازمان انرژی اتمی] توضیح دادند. میگویند، در تونل باد منجیل، پتانسیل هزاران مگاوات برق وجود دارد. دره منجیل که دالانی بین دو طرف سلسله جبال البرز است، به خاطر تفاوت وضع هوای شمال و جنوب البرز، محل وزش بادهای دایمی و گاه بسیار قوی است. من هم تشویقشان کردم.

گشتی در شهر منجیل زدیم؛ [بعد از زلزله]، خیلی تمیز و زیبا و با ساختمانهای ضدزلزله و بلوار پُرگل و چمن ساخته شده است. مردم شاداب در خیابان از ما استقبال کردند. توقع داشتند مثل رودبار با آنها هم مراسم سخنرانی داشته باشیم؛ رقابت دارند.

به محل سد سفیدرود رفتیم. از روی ماکت سد و کوهها و دشتهای استان گیلان، توضیحات خوبی در مورد سد و آبها و کانالها و نیازها و امکانات و سدهای در دست مطالعه و کانالهای در دست اجرا و ساماندهی رودخانه سفیدرود و تالاب انزلی و سد استور و سپس نحوه آسیب‌دیدن سد در زلزله و نحوه ترمیم و تقویت و دوخت آن دادند که همگی برایم جالب و مفید بود.

سپس گشتی در شهر رودبار زدیم و بازسازیها را دیدیم. در اجتماع بسیار باشکوه مردم شرکت کردیم. مردم خیلی شاداب و متشکر بودند؛ انصافاً هم در این چهارسال کار عظیمی شده است. سرود خوبی اجرا شد. بعد از خیرمقدم [آقای نصرت‌الله واحدی دامغانی]، امام‌جمعه و [آقای فرامرز گلشنی]، نماینده و طرح نیازها و تشکر فراوان آنها، من هم با ستایش از شیوه همکاری بازسازی که با حمایت دولت و تصدی مردم اجرا شد، صحبت کردم.[3]

با ماشین به سوی مرکز تحقیقات کرم ابریشم در اطراف رشت حرکت کردیم. با یک ساعت تأخیر رسیدیم. در راه، همه جا مواجه با اجتماع مردم در مسیر و ابراز احساسات پُرشورشان بودیم. باران هم نم نم میبارید که همین‌ها هم باعث تأخیر شد.

در مرکز تحقیقات کرم ابریشم، بعد از نماز و ناهار و کمی استراحت، از مزرعه جالب توت برای غذای کرم ابریشم، بازدید کردیم. مسئول آنجا برای کیفیت پرورش کرم و تخم نوغان توضیحاتی داد که برایم جالب و دیدنی بود. چینیها و کرهایها، در صنعت کرم ابریشم خیلی جلو هستند و ما در ابتدای راهیم؛ قول حمایت دادم.

مردم روستاهای اطراف، زیر باران جمع شده بودند. به میان آنها رفتم و از احساسات گرم آنها تشکر کردم. هلیکوپترها آمده بودند. به خاطر وضع هوا، باز هم نتوانستند پرواز کنند. با ماشینها به سوی فومن رفتیم. باران تندی هم میبارید. اجتماع و احساسات مردم فومن، در میدان بزرگ شهر، خیلی عظیم بود. صحبتهای امام‌جمعه و [آقای محمدرضا شفیعی]، نماینده شهر، خیلی گرم و صمیمی بود. سرود جالبی از نونهالان در وصف من اجرا شد. در سخنرانی دلگرم‌کننده و تشکرآمیزی، وعده احداث راه مازولان- ماسوله و شفت- سراوان برای بیرون آوردن فومن از بن‌بست را دادم.[4] باران هم میبارید و مردم خم به ابرو نمیآوردند.

به سوی صومعه‌سرا حرکت کردیم. فقط هفت کیلومتر فاصله داشت. استقبال و حضور مردم در مراسم، فوق حد انتظار بود. شادابی مردم بیش از همه جا بود. گروه سرود، اجرای جالبی داشتند. یکی از بچهها، آواز خیلی‌خوبی، شبیه یکی از خواننده‌ها خواند و من تحسین کردم. مردم کف میزدند و من هم زدم. [آقای قاسم رمضان‌پور نرگسی]، نماینده و [آقای عبدالعظیم یکتا]، امام‌جمعه، خوب صحبت کردند؛ من هم گرم گرفتم.[5]

ورزشگاه عظیمی بود که وزارت کار برای کارگران ساخته است؛ آن را افتتاح کردیم. نم‌نم باران هم بود. به سوی رشت حرکت کردیم. تا خود رشت، همه جا روستاییان در مسیر اجتماع داشتند و به گرمی فوق‌العاده‌ای، ابراز محبت میکردند. به کارخانه جدید تولید سیگار رفتیم. مهندس [محمدرضا] نعمتزاده، [وزیر صنایع] و مهندس نظری، توضیحات خوبی دادند. این کارخانه، به میزان بیست میلیارد نخ سیگار ظرفیت دارد و مدرن است؛ افتتاح کردیم. بسیاری از اطبا، به خاطر اینکه مدعی بودند تبلیغ سیگار است، مخالف حضور من در آنجا بودند. بیش از یکصد میلیون دلار سرمایهگذاری است. هنوز کاملاً راه نیافتاده. با این کارخانه، در تولید سیگار خودکفا میشویم و امکان صادرات هم خواهیم داشت. اطراف کارخانه، جمعیت زیادی برای دیدار جمع شده بودند.

به سوی مقبره میرزاکوچک‌خان رفتیم. در طول بیش از ده کیلومتر، صفوف پیوستة مردم مهربان و پُرشور مردم، یکسره فریاد دوستی میکشیدند و مرتب گلها را بر روی ماشین میریختند که خیلیها به سرو صورتم میخورد. با لبخند، تحمل میکردم. عجیب است که خانمهای بدحجاب بیشتر ابراز احساسات میکردند؛ همراهان فوقالعاده تعجب کرده بودند.

در مقبره فاتحه خواندم. قبور شهدای جنگ را هم زیارت کردیم. چند دقیقه از ماشین پیاده شدم و به میان مردم رفتم. پاسداران اظهارنگرانی میکردند، ولی چاره‌ای نیست. در استانداری نماز خواندم. به جلسه شورای اداری استان، اجتماع مدیران و وزرا و معاونان و ائمه جمعه و نمایندگان رفتم. استاندار صحبت خوبی کرد و خدمات و خواستهها را گفت. من هم توضیحات خدماتی را که باعث رضایت مردم شده که این جور مهربان‌اند، دادم و از انتظارات دست‌نیافتنی مجلسیان انتقاد کردم. وعدههایی مطرح کردم و راه حل نهایی را دادم. سپس شام خوردیم. خاطرات را تا ساعت یک بامداد نوشتم و خوابیدم.

 

[1] - آقای هاشمی در این مراسم گفت: «رابطه خوب مدیران کشور، علمای کشور و مسئولان امنیت کشور، مسئولان انتظامات کشور، نیروهای بسیج و برادران سپاه که پدر نیروهای بسیج هستند و با این فداکاری‌هاشان هنوز در جامعه به عنوان موجودات مقدسی بین مردم رفت و آمد دارند، با مردم کار می‌کنند و با رابطه‌ای که علما با مردم دارند، ائمه جمعه و نمایندگان مجلس و همه، یک مجموعه خوبی است و این را من به حساب شخص خودم که نمی‌توانم بگذارم. مردم برای مجموع ما جمع می‌شوند. من هیچ وقت فکر نمی‌کنم که رییس‌جمهور که به یک شخص می‌گویند، دارند می‌گویند نظام حرف می‌زنند. نیروهای انتظامی ما را واقعاً شرمنده کردند. من در این مسیرها می‌دیدم؛ شب، صبح زود، هر وقت، به هرحال شما مجموعه اثرتان را من می‌ستایم. نه به این دلیل که این دو سه روز برای ما زحمت کشیدید. شما همیشه زحمت می‌کشید و من صمیمانه از شما تشکر می‌کنم و توصیه
می‌کنم همین وضع را حفظ کنید؛ رابطه‌تان را با مردم صمیمی نگه دارید. مردم خیلی خوب‌اند، خیلی علاقه‌مندند.» رجوع‌کنید
کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های 1373، دفتر نشر معارف انقلاب، 1395.

[2] - آقای هاشمی، ماجرا را برای مردم چنین تعریف کرد: «دفعه اول که آمدم و از آن خیابان غربی وارد رودبار شدم، خیابان خراب بود و خانه‌ها خراب بود. مردم مشغول جمع کردن جنازه‌ها از زیر آوار بودند. در یک نقطه‌ای، یک خانمی فریاد می‌کشید. من ایستادم. آمد جلوی ماشین، خیلی ناراحت بود. آن چنان مذاکرات او و استغاثه او کوبید به مغز من و من متأثر شدم که قابل توصیف نیست. خیلی لحظه تلخی بود. با آنکه می‌دیدم مأموران دارند، چگونه زحمت می‌کشند و باز کنترلم را از دست دادم و خطاب کردم به مأمورین که چرا سریع‌تر عمل نمی‌کنند. امروز ما آمدیم، از این طرف عبور کنیم. درست به همان نقطه که رسیدیم. یک خانمی آمد جلوی ماشین، تشکر کرد و یک شاخه گلی به ما هدیه داد. آن منظره گذشته یک دفعه به خاطرم آمد.» رجوع‌کنید کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های 1373، دفتر نشر معارف انقلاب، 1395.

[3] - آقای هاشمی در بخشی از سخنرانی خود در جمع مردم رودبار گفت: «دو روز متضاد تاریخی ما با رودبار و منجیل داریم: یکی آن روزی است که بعد از فاجعه زلزله به اینجا آمدیم و منظره‌های رقت‌باری را دیدیم که من تعبیرم چیزی بالاتر از فاجعه بود و یک روز هم امروز است که به میان شما آمدیم و این وضع را از نزدیک می‌بینیم. آن روز برای من از تلخ‌ترین روزهای زندگی‌ام در سراسر عمرم هست، ساعاتی که در خرابه‌ها می‌گشتم و حال بازماندگان را می‌دیدم و هنوز خیلی از اجساد از زیر آوارها بیرون نیامده بود و وضعی که بر بازماندگان حاکم بود. حوادث در منجیل و اینجا بیش از حد طاقت ما بود. من نمی‌خواستم در میان مأموران و مردم و کسانی که آنجا برای امداد جمع بودند، حالت شکستگی بگیرم؛ برای اینکه می‌ترسیدم روحیه آنها را ضعیف کنم. تحمل کردم، ولی وقتی که لحظاتی خلوت پیدا کردم، با گریه فراوان و اشک زیاد، آن حالت بسیار شکننده‌ای که در وجودم از آن منظره پیدا شده بود، ترمیم کردم و به حالت تعادل برگشتم. آن لحظات برای انسان خیلی تلخ بود، خیلی نگرانی‌آور بود و امروز همه آن خاطرات تلخ را فراموش می‌کنم و به تاریخ می‌سپارم، به خاطر آنچه که در میان شما می‌بینم. من هنوز هم آثاری
از مشکلات زلزله را اینجا می‌بینم. مقداری که در خیابان‌های فرعی رودبار و منجیل گشتم و خانه‌های نیمه تمامی را و هنوز جمعی از کسانی که مستأجر بودند و خانه ندارند و در کانکس‌ها زندگی می‌کنند و گزارشاتی که داده بودند، با صحنه تطبیق کردم، مجموعه اینها را می‌بینم. هنوز هم احتیاج به پیگیری داریم که بقایای مشکلات تکمیل بشود. ولی تا همین حد کار انجام شده و این قیافه‌های بشاش و شادمان و مهربان شما را که من در خیابان‌ها و در برخوردها، هرچند سریع بود دیدم، این روحیه شکرگزاری و وفاداری و تقدیر از زحمات که بیش از حد زحمات است و نشان روحیات انسانی شما مردم است، بیشتر ما را تحت تأثیر قرار داد و از اینکه می‌بینم مردمی که چهار سال پیش با آن وضع اسف‌بار در اینجا گرفتار بودند و امروز با این صحنه شاد و باطراوت و با شور و احساسات، چنین منظره‌ای را بوجود آورده‌اند، نمی‌دانم پیش خداوند چگونه تشکر بکنم. واقعاً زبانم الکن است. فقط خدا را (شکر می‌کنم که در زمان مسئولیت اجرایی من، این اتفاق، این طوری جبران شد.» رجوع‌کنید
کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های 1373، دفتر نشر معارف انقلاب، 1395.

[4] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «این خواسته‌هایی که امروز اینجا مطرح شد و آنچه که من قبلاً از زبان مسئولان منطقه شنیدم، کم و بیش اینها را حسابی قبول کردم و حفظ دارم و فکر می‌کنم، خواسته‌های اغراق آمیز و دور از عملی هم نباشد.
خواسته
ٔ از بن بست بیرون آمدن، فقط خواسته شما نیست؛ خواسته ما هم هست. ما اگر بتوانیم که می‌توانیم، به آسانی هم می‌توانیم، فومنات و ماسوله را از بن‌بست دربیاوریم، راه ماسوله مازولان را بسازیم و از این طرف جاده شفت به سراوان را آماده بهره‌برداری بکنیم، یک گام در توسعه منطقه برداشتیم که همه کشور ما استفاده می‌کنند. مردم ما خیلی مشتاق هستند که این مناطق را بیایند و تماشا بکنند. کیست که امروز مایل نباشد، ماسوله را ببیند و از طراوات این دشت خرم و پُر نعمت الهی استفاده نکند؟ وقتی این راه‌ها آماده بشود، مسأله توریسم که همراه خودش اشتغال و فرهنگ هم دارد، در منطقه شمال شکل جدیدی پیدا می‌کند و بخصوص که دریای خزر، بناست مرکزی برای تجارت چندین کشور اسلامی باشد و تبادلات فراوانی از اینجا خواهد بود و وصل کردن منطقه آذربایجان از طریق گیلان از این راه به دریای خزر و به آسیای میانه و قفقاز، تأثیر فراوانی در حمل و نقل و در (ارتباطات و در تحولات اقتصادی دارد. خواسته‌هایی که به عنوان توسعه روستاها مطرح شد، این‌ها در عالی‌ترین قسمت برنامه‌های دولت قرار دارد. محرومیت‌زدایی، عدالت اجتماعی، رسیدن به نقاطی که برخوردار نیستند و دچار تبعیض‌اند، این‌ها نکات برجسته برنامه هستند و ما برای توسعه روستاها که در شاخص‌های مهم، مثل بهداشت، آموزش راه و برق و چیزهایی که از ضروری‌ترین نیازهای امروز مردم است، اولویت قائل شده‌ایم. تقاضای مدارس عالی برای آموزش جوان‌ها و نوجوان‌ها، هم خانم‌ها و هم آقایان، از آرزوهای خود من است. همیشه گفتم، در منطقه‌ای که یک مدرسه عالی پیدا بشود، یک گام سطح فکر مردم را بالا می‌برد. نفس وجود دانشجو و دانشگاه، مردم را به مطالعه و تفکر وادار می‌کند.» رجوع‌کنید کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های 1373، دفتر نشر معارف انقلاب، 1395.

[5] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «منطقه شما یک ویژگی دارد که جاهای دیگر ندارد. این ویژگی را من از روحیات شما به خوبی درک می‌کنم. میرزا کوچک خان شما، برای تاریخ اسلام و انقلاب و تاریخ ایران، مرد بسیار بزرگی بوده است. ما در زمان طلبگی‌مان، افتخار می‌کردیم و الهام می‌گرفتیم از تاریخ زندگی فرزند صومعه سرا که تاریخ ما را معنادار کرد. در دورانی که داشت خاکستر خمودی و افسردگی بر سر جامعه می‌ریخت، میرزا و یارانش به جنگل پناه بردند و حماسه تاریخی انقلابی و اسلامی را سر دادند. آن روزها هر کسی می‌خواست اسلحه بدست بگیرد، می‌رفت زیر پرچم مارکسیسم و برای الحاد می‌جنگید. میرزا و یارانش تفنگ به دست گرفتند و برای قرآن جنگیدند و هر کاری که کردند، سعی می‌کردند در محضر اسلام باشیم. این قطعه تاریخی برای طلبه‌ها، ما طلبه‌ها که میرزا را یک طلبه می‌دانیم، بسیار الهام بخش بود و من می‌دانم مقدار زیادی از نیروهای انقلابی در میان طلاب حوزه‌های علمیه از فرزند صومعه سرا و از همین حماسه جنگل الهام می‌گرفت و من بعد از پیروزی انقلاب، اولین کار هنری که تأیید کردم و امضا کردم، سناریوی فیلم میرزا کوچک خان بود که با وجود فرصت کم، این سناریو را خواندم و تأیید کردم و تأکید کردم که هر چه زودتر به فیلم تبدیل کنند و در اختیار جوان‌ها و مخصوصاً اهل علم، طلبه‌های جوان قرار
 بدهند. این روحیه برای شما بسیار با ارزش است؛ جان دادن در راه اسلام، عالی‌ترین نقطه اوج انسان است که این افتخار را قبلاً شما داشتید.» رجوع‌کنید
کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های 1373، دفتر نشر معارف انقلاب، 1395.