خاطرات روزانه / آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1373 / کتاب «صبر و پیروزی»
چهارشنبه 7 دی 1373 //24 رجب 1415// 28 دسامبر 1994
[آقای علیاکبر ولایتی]، وزیر امور خارجه و معاونان آمدند. دربارة سازمان کنفرانس اسلامی که بناست اجلاس بعدی سران آن در تهران باشد، محل کنفرانس، اقامتگاه سران و پشتیبانی اجلاس، صحبت کردیم. قرار شد شورایی به ریاست خود من، موضوع را پیگیری کنند. سپس شورای خلیج فارس، با حضور سفیران کشورهای جنوب و وزیران و مسئولان ذیربط داشتیم. گزارش مصوبات جلسه سال قبل، در مورد نفت و بازرگانی و حمل و نقل و امور فرهنگی وکار و تصمیمات جدید را دادند. عصر در جلسه هیأت دولت شرکت کردم. وزرا از سختگیریها و بهانهجوییهای دیوان محاسبات شکایت داشتند؛ قرار شد علاج کنیم.
شب سران قوای مقننه و قضاییه میهمانم بودند. اول دربارة مهار دیوان محاسبات صحبت کردیم که قانون درستی ندارد و جوابگوی جایی نیست. همچنین دربارة مسائل اخیر مرجعیت و عواملی که باعث تبلیغات برای مرجعیت رهبری پیش آمد، بحث کردیم. مرجعیتی که فیالجمله برای رهبری به وجود آمد، برای تقویت نظام و رفع مشکلات دینی، کارگشا است.
دربارة درخواست مهندس [مهدی] بازرگان، برای معالجه در خارج از کشور که از ما هم کمک خواسته، صحبت شد؛ قرار شد کمک کنیم. آقای [محمد] یزدی، [رییس قوه قضاییه]، گزارش پزشکی قانونی در مورد مرگ آقای سعیدی سیرجانی[1] [در زندان] را گفت که مرگ طبیعی بوده و جریان بحثهای پُرمشاجره داخل جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم]، در مورد مرجعیت و به خصوص شخص آیتالله خامنهای و فشارهای بیرون از جامعه و سرانجام مخالفتهای بعدی آن را گفت. آقای ناطق [نوری، رییس مجلس شورای اسلامی]، گزارش مذاکرات جلسات جامعه روحانیت مبارز [تهران]، در این باره را توضیح داد. شب در دفترم ماندم و تا ساعت دوازده شب بیدار بودم.
[1] - علیاکبر سعیدی سیرجانی، (۱۳۱۰ - ۱۳۷۳)، پژوهشگر ادبیات فارسی، نویسنده و فعال سیاسی و از منتقدان نظام جمهوری اسلامی بود. بعد از ریاستجمهوری آقای هاشمی و دعوت ایشان از متخصصان داخل و خارج از کشور برای همکاری در بازسازی کشور، آقای سعیدی سیرجانی با انتشار یادداشتی در روزنامه اطلاعات، با عنوان «آینده؛ تصمیمات مهم و بالاخره آنچه باید بدانیم»، با استقبال از سخنان آقای هاشمی، به نقد رویههایی که تا آن موقع جریان داشت، پرداخت که با واکنشهای تندی از جانب مجلس چهارم مواجه شد. سعیدی سیرجانی در آن یادداشت نوشت: «با گفتن مرگ بر آمریکا، نه آمریکا میمیرد و نه از تجاوزگری آنها میکاهد... در جنگ با چنین دشمنی، بیاثرترین سلاحها، حرکات احساساتی و نمایشهای عاطفی است. ملتی میتواند شدیدترین لطمهها را به نظام سرمایهداری آمریکا وارد کند که با طرح نقشهای سنجیده و برنامهای بخردانه، خود را از خرید محصولات و مصنوعاتش بینیاز کند...». او در ادامه نوشت که نطق آقای هاشمی در روز تحلیف، عدهای را امیدوار و عدهای را هم ناامید کرد و سپس ادامه داد: «در رأس این ناامیدان، شیادانی هستند که سالهاست به برکت بازار آشفته، به نوایی رسیدهاند و قطعاً خاموش نخواهند نشست...اگر قرار شد از تخصص و علم خوشنامانی استفاده کنیم که از بیم نبود امنیت، جلای وطن کرده و در معتبرترین مؤسسات علمی جهان به خدمت مشغولند، تکلیف کسانی که بیهیچ صلاحیت و فضلی بر مناصب علمی و تخصصی کشور، پنجه انداختهاند، چیست؟... اگر قرار باشد بنا را بر صحت اعمال بگذاریم و به حکم حفظ کرامت انسانی، از تجاوز به حریم مردم خودداری کنیم، آن وقت تکلیف جنایتکارانی که با جعل عنوان، در لباس ضابطان مأموران بعضی نهادها به خانه مردم میریزند، بیآنکه صاحب خانه جرأت شکایتی داشته باشد، چیست؟!... سخنان هاشمی، داغ ناامیدی اینها را تازهتر کرده است. اینها قطعاً آرام نخواهند نشست... همین فرداست که با وزش اندک نسیم آزادی، قلم به دستان فرومایه را بسیج کنند و با نشر ورقپارههای لبریز از ناسزا، طعم آزادی و دموکراسی را به ملت بچشانند. همین فرداست که تعدادی فواحش وامانده را اجیر کنند و با لباس جلف در کوچه و خیابان رها کنند و بعد، فریاد وا ناموسا سر دهند...». آقای سعیدی سیرجانی، چه در زمانی که در خارج از ایران بود و چه پس از آنکه به کشور بازگشت، نامههای هتاکانه به مقامات جمهوری اسلامی، از جمله رهبر معظم انقلاب مینوشت. آیتالله خامنهای، در پاسخ به نامههای سعیدی سیرجانی، مطلبی را خطاب به وی نوشتند و توسط آقای کیومرث صابری (گل آقا)، برای (ایشان فرستادند. سعیدی سیرجانی، در ۲۳ اسفند ۱۳۷۲، به اتهام نگهداری و استعمال مواد مخدر و نیز مسائل سوءاخلاقی بازداشت شد. او در فیلمی که از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، گفت: «آنچه که باعث شد، من امشب خودم خواهش کنم که بیایند، این برنامه را ضبط کنند، صحبتی است که از دو روز پیش شروع شده، ولی شاید ده دقیقه قبل، یک تلنگر سفتی به روح من خورد. میخواستم این صحبت را بکنم که این چیزهایی که در طول این مدت من نوشتم، همه رگههایی از لجبازی شدید دارد و شدیداً پشیمانم از این کار.» آقای علیاکبر سعیدی سیرجانی در ۴ آذرماه ۱۳۷۳ در 63 سالگی، در زندان اوین، به علت عارضه قلبی درگذشت.