خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1373 / کتاب «صبر و پیروزی»

خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1373 / کتاب «صبر و پیروزی»

  • دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۷۳

 

دوشنبه 25 مهر 1373 // 11 جمادیالاول 1415// 17 اکتبر 1994

 

در گزارشها مسأله مهمی نیست. ساعت نُه صبح برای خداحافظی به کاخ نور ایمان رفتیم. در نشستی با سلطان، مواردی از زمینههای قابل همکاری را توضیح دادم. بر بخش ساختمان و سرمایه‌گذاری در مصالح ساختمان و مواد غذایی تأکید کردم. ایران سریع‌تر و ارزانتر میتواند نیازهای وارداتی‌شان را تأمین کند. قرار شد در سفر وزیر خارجهاش به ایران، موارد را مشخص کنیم.

 از مقابل صف وزرا و شخصیتهای برونئی و سُفرای مقیم که برای بدرقه آمده بودند، عبور و خداحافظی کردیم. قبل از مراسم رسمی، سرود، موزیک، پس از آن‌که ما در جایگاه با سلطان ایستادیم، دعای سفر با زبان عربی خوانده شد؛ خیلی مفصل و خوب با «بسم الله مجریها و مرسیها» شروع شد و مکرراً برای من و حفاظت الهی در سفر دعا شد و برخلاف دعای هنگام مراسم ضیافت شام، اسم سلطان خودشان کمتر برده شد. سپس سرودها و موزیک و سان دیدن من و تکرار سرودها و خداحافظی انجام شد.

روی هم رفته، آداب و رسوم خاص خودشان را دارند و سعی دارند که مثل سلاطین بزرگ و قدیمی، تشریفات در جهت عظمت سلطان باشد. خدمه با کمر خم و زانو زدن‌های مکرر پیش میآیند و تعبیرات، همگی خاضعانه است. سلطان خیلی کم حرف میزند و مترجمش توضیح زیادتر میدهد.

امور اختصاصی سلطنتی در سراسر کشور فراوان است. گویا با بیتالمال، مثل ملک‌طلق سلطان برخورد میشود. سلطان دو زن با ده فرزند دارد. پدرش هم ده فرزند داشته است. تحصیلاتش نظامی است. خلبانی هم میداند، ولی قیافه و لحن و اطوارش نظامی نیست. بیشتر به ورزش علاقهمند است. پارلمان را تعطیل کرده و احزاب را منحل نمودهاند.

حفظ ظواهر امور دینی و شعایر اسلامی را خوب مراعات میکنند. در هلیکوپتر اختصاصی‌اش، آیات قرآن با مضامین حفظ الهی، با خط خوب و لوحهای طلایی در اطراف نصب شده؛ منجمله «بسم‌الله مجریها و مرسیها»[1] که مربوط به کشتی نوح در قرآن است. اذان و نماز سر موقع و حجاب گویندگان زن در تلویزیون، در موقع ترک شهر هم مثل هنگام ورود، شاگردان مدارس را با پرچمهای ایران و برونئی، دوطرف خیابان به صف کرده بودند. با بدرقه برادرش، وزیر امور خارجه و وزیر امور دینی تا فرودگاه رفتیم.

بدون معطلی به سوی مالزی پرواز کردیم. دو ساعت در راه بودیم. در راه با دکتر [علی‌اکبر] ولایتی و مهدی و حسین [مرعشی] و [علیرضا] معیری، [مشاور بین‌الملل رییس‌جمهور] دربارة مسائل سفر و سفر احتمالی آینده به مراکش مذاکره کردیم و دربارة اوضاع جغرافیایی جنوب شرق آسیا و اهمیت تنگه مالاگا صحبت کردیم.

ساعت دوازده و نیم در فرودگاه مالزی فرود آمدیم. کانال مخصوص به درب هواپیما وصل شد. به سالن فرودگاه رفتیم. آقای ماهاتیر محمد[2]، نخست‌وزیر و بعضی از وزرای کابینه به استقبال آمده بودند. مراسم استقبال رسمی، در میدان مقابل پارلمان است آقای محلوجی هم آمده بود. آقای محمدخان، [وزیر امور اقتصادی و دارایی] را در برونئی گذاشتیم که به تهران برود. در فرودگاه، کمی با آقای ماهاتیر محمد صحبت کردیم. همسر او هم به استقبال عفت آمده بود. مصاحبهای نبود.

به سوی کاخ اقامتگاه حرکت کردیم. در راه آقای ماهاتیر دربارة مزارع و صنعت پالم توضیح داد. نخلهای پالم، بیشتر تا پنج درجه دو طرف خط استوا محصول خوب میدهد که مالزی این امتیاز را دارد؛ آن قدر باصرفه است که دارند مزارع کائوچو را هم تبدیل به نخل پالم میکنند. سه ساله به بار مینشیند. بعد از اصلاح نژاد هم بیست و پنج سال عمر میکند. از هر هکتار، حدود چهار تن روغن پالم به دست میآید و در تمام سال محصول میدهد؛ عمدتاً در اختیار بخش خصوصی است.

تا کاخ همه جا از اتوبان عبور کردیم. مقداری هم در کاخ صحبت شد. اینجا مقر نماینده انگلیس در زمان استعمار بوده است. جای باصفایی است. زیرشهر کوالالامپور، تماماً معادن قلع است و به خاطر کمی صرفه و رقابت شدید، در صنعت قلع خیلی فعال نیستند.

عصر با همراهی [آقای عبدالله احمد بداوی]، وزیر امور خارجهشان، برای مراسم رسمی استقبال، به محل پارلمان رفتیم. مراسمی با حضور سلطان، در میدان باصفایی، شبیه مراسم برونئی برگزار شد: شلیک توپها و سرودها و سان و تکرار سرودها و مصافحه با وزرا و سُفرا.

سپس [آقای تونک جعفر]، سلطان مالزی، مرا تا محل اقامت همراهی کرد و در آنجا مقداری مذاکره کردیم. گفت مقام اوتشریفاتی است و بیشتر خواندن گزارش و امضا دارد و فرماندهی کل قوا هم با امضای اوست و نه تمشیت امور قوای مسلح. تمامی عصر را متناوباً رعد و برق و باران داشتیم؛ گفتند هر روز چنین است.

تا سر شب استراحت کردیم و شب به ضیافت شام در کاخ مخصوص رفتیم که مرکز حکومت نماینده انگلیس در زمان استعمار بوده است. معرفی وزرا و سُفرا انجام شد. مقداری صحبت متفرقه داشتیم. پس از حضور در سالن ضیافت، مثل برونئی، دعای سفره خواندند. محل نشستن ما جلوی تخت سلطنت بود که دو صندلی داشت؛ برای او و همسرش. دو طرف من، شاه و نخست‌وزیر مالزی بودند. آهنگهای ایرانی هم اجرا کردند. هر دو را از اوضاع کشورشان سئوال پیچ کرده

بودم.

عفت و بچهها، همه همزمان میهمان خانمش بودند. ما را با یک ماشین بردند و با هم برگشتیم. علی، [فرزند] فاطی هم در ماشین ما بود. بعد از شام، با همسرش هم احوال‌پرسی کردم. هر دو متواضع‌اند؛ مثل سلطان برونئی، حالت ژست شاهی نمی‌گیرند. اعتراض دارند که کاری دستشان نیست و مقام‌شان تشریفاتی است.

در مورد فلسطین، موضعشان موافقت با صلح است و در مورد اوپک، به خاطر حاکمیت اکثریت اعراب، مایل به عضویت نیستند و گفتند به دنبال ایجاد گروه دیگری خارج از نفتداران اوپکاند؛ گرچه احتمال عضویت در اوپک دارند، رد نکردند. کاخ محل اقامت ما قدیمی و وسایل آن فرسوده و بوی رطوبت دارد. نحوه استقبال و بدرقهشان خوب نیست؛ وقت زیاد میگرفت.

 

 

[1] - حضرت نوح (ع)، خطاب به خاندان و بستگان باایمان خود و سایر مؤمنان گفت: سوار کشتی شوید و نترسید که حرکت و توقف آن با یاری خدا و حفظ و عنایت الله است و به هنگام ورود به کشتی و حرکت آن و در وقت لنگر انداختن و خروج از آن، نام خدا را بر زبان رانید و از حضرت باری یاری بطلبید و از او آمرزش گناهان خود را بخواهید و بدانید که بی‌گمان پروردگار من، بسیار آمرزنده و بس مهربان است. همان طوری که خدای سبحان، هر چه را که بخواهد با «کن» انجام می‌دهد، بندة آن مولا هم به اذن آن مولا، هر چه را بخواهد با بسم الله انجام می‌دهد. نمونه‌اش را قرآن در آیه 41 سوره هود، در جریان حضرت نوح بیان کرده است که «وَ قَالَ ارْکَبُوا فی‌ها بسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ قرآن کریم که جریان نوح را طرح می‌کند، می‌فرماید که او مسلط بر این طوفان سهمگین بود، کشتی را با نام خدا حرکت می‌داد و با نام خدا آرام می‌کرد و یا سیر و سکون این کشتی با نام خدا بود.

[2] - آقای ماهاتیر محمد، پزشک و سیاستمدار مالزیایی، مرد تحول و توسعه است که در سال 1925 پا به دنیا گذاشت و توانست در سال‌هایی طولانی که بر مسند قدرت بود، اقداماتی ارزشمند در راستای مدرن‌سازی مالزی صورت دهد. مالایی‌ها به او پدر مدرنیزه مالزی می‌گویند، مردی که خود در کتابش می‌نویسد، به مدد عقل بزرگان و تلاش سترگ، توانسته مالایی‌هایی که تا سه دهه قبل بر بالای درختان زندگی می‌کرده‌اند، به چنین درجه‌ای از رشد فرهنگی و اقتصادی برساند. وی به لطف تدابیر خود، هم توسعه اقتصادی را به شکلی هدفمند دنبال کرد و هم به تقویت بنیادهای فرهنگی ملت مالزی پرداخت. شخصیت قاطع و جدی ماهاتیرمحمد و قدرت توان بالای مدیریتی او و نیز روحیه قابل‌تحسین ایشان، مالزی را به ستاره درخشان جهان اسلام تبدیل کرد. ماهاتیر در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد، اما به سنگاپور رفت و تحصیلات خود را در رشته پزشکی به اتمام رساند و سپس به کشور خود بازگشت تا به مردمش خدمت کند. او از همان آغاز، علاقه بسیاری به فعالیت‌های اجتماعی و روزنامه‌نگاری از خود نشان داد و مدتی بعد با استعفا از عناوین دولتی و اتکا بر توانمندی‌های کارآفرینی خود، توانست به شهرت قابل‌توجهی دست یابد.