خاطرات روزانه / آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1372 / کتاب «صلابت سازندگی»
یکشنبه 29 اسفند 1372 | 8 شوال 1414 20 مارس 1994
در خانه بودم و بیشتر تنها. موقع صبحانه، عباس، از نوق آمد. مقداری نان خشک و تخممرغ آورده بود. خبر سلامتی حاجیه والده را آورده. اجازه گرفت منزل نوق را برای حاجیه بی بی آماده کند. از خوبی مدرسه و بهداری و امور دیگر سه قریه گفت. پنج هزار تومان عیدی به او دادم. چند جعبه گز که دیشب آقای [محمدحسن] رحیمیان آورده بود، به خودش و برای والده دادم.
مهدی و فرشته، نزدیک ظهر آمدند، ولی برای ناهار نماندند؛ تنها خوردم. عصر عفت و محسن و فائزه و فاطی با بچههایشان از گنبد برگشتند. منزل شلوغ شد و رونق گرفت. فاطی سفره هفتسین را چید. سینکم داشتیم. کاظم رفت، خرید و آورد. به همشیره فاطمه، تلفن زدیم که با ما به کیش بیاید. معلوم شد، چهارشنبه عازم مشهداند. شب تا ساعت تحویل سال 11:58 بیدار ماندیم. بعد از سال تحویل، عیدیها بین اعضای خانواده رد و بدل شد. من به همه هزار تومان دادم و بقیه کمتر از من.