خاطرات روزانه / آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1372/ کتاب «صلابت سازندگی»
شنبه 22 آبان 1372 | 28 جمادی الاول 1414 13 نوامبر 1993
آقای [جلیل] بشارتی، [رئیس دفتر مناطق محروم نهاد ریاست جمهوری]، برای درخواست تأکید من برای تقویت اعتبارات مناطق محروم در برنامه دوم آمد. آقای [محسن] رفیقدوست، [رئیس بنیاد مستضعفان و جانبازان] آمد. عازم سفر به کشور برونئی است. راجع به بانکها و تعهدات خارجی نظراتی داد.
خانم [کبری] خزعلی آمد و برای توجه بیشتر به شورای زنان، اجازه استخدام نیروهای محقق در شورا، اصلاح قانون مدنی در جهت اصلاح مواد مربوط به طلاق و حضانت اطفال و مدیریت خانه در جهت دادن شخصیت بیشتر به خانمها استمداد کرد. فکر نمیکردم دختر آقای [ابوالقاسم] خزعلی، چنین افکاری داشته باشد.
آقای [محمود] محمدی عراقی، [رئیس سازمان تبلیغات اسلامی] آمد. از عدم وجود امکانات لازم در سازمان تبلیغات اسلامی، برای پیاده کردن افکار و طرحهای خود گلایه کرد و خواستار رسمی شدن پرسنل سازمان و یکپارچه شدن آن با دفتر تبلیغات اسلامی قم و تخصیص اعتبارات بیشتر بود.
آقای [قدرت الله] علیخانی، [رئیس بازرسی نیروی انتظامی] آمد. راجع به نیروی انتظامی و در تقویت آقای سیفاللهی و در مخالفت با [آقای محمدرضا نقدی]، فرمانده حفاظت و اطلاعات و سازمان عقیدتی سیاسی گفت. برای به کار گرفتن آقای [عبدالله] نوری تأکید داشت.
ظهر مهدی آمد. توضیحاتی دربارة طرحهای وزارت نفت داشت. عصر در جلسه هیأت دولت، نیازهای ارزی برنامه پنجساله دوم بحث شد و ناتمام ماند. شب با تمام اعضای هیدت دولت، میهمان آیت الله خامنهای بودیم. ضمن مذاکرات محفلی شام، ایشان چند جمله از نامه حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) در نهجالبلاغه را خواندند[1] و نصیحت کردند.
[1] - این نامه را امام علی (ع) در هنگام بازگشت از صفین، در منطقه حاضرین برای امام حسن (ع) نگاشته است. در بخشی از این نامه آمده است: «از پدری سفر در پیش و چیرگی روزگار هموار کرده بر خویش، که زندگی را سپری کرده است و به گردش دوران تن داده است و نکوهنده دنیاست و نشسته در خانه مردگان و فردا رونده از آن، به فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نیاید و رونده راهی است که به نیستی درآید؛ فرزندی که بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه؛ تیر مصیبتها بدو روان است و او بنده دنیا؛ سوداگر فریب است و وامدار فنا؛ گرفتار مرگ است و هم سوگند اندوهها و همنشین غمها و آماج آسیبها و به خاک افتاده شهوتها و جانشین مردگان. اما بعد؛ من از روی برتافتن دنیا از خود و سرکشی روزگار بر خویش و روی آوردن آخرت به خود دیدم، مرا از یاد جز خویش باز میدارد و نمیگذارد بدانچه از خود بر جای مینهم بپردازم، جز آنکه، من گرچه مردمان را غم خوارم، بیشتر غم خود دارم. این غمخواری، رأی مرا دگرگون و از پیروی خواهش نفس پشیمانم کرد و حقیقت کار را برایم آشکار نمود و مرا به کاری راست واداشت که بازیچهای در آن نبود و با حقیقتی روبه رو ساخت که دروغی آن را نیالود؛ و تو را دیدم که پارهای از منی، بلکه دانستم که مرا همه جان و تنی؛ چنان که اگر آسیبی به تو رسد، پنداری به من رسیده و اگر مرگ به تو روی آرد، گویی رشته زندگی مرا بریده است؛ پس کار تو را چون کار خود دانستم و این پندها بر تو نوشتم تا تو را یاور باشد؛ خواه در کنار تو باشم، خواه نباشم. تو را سفارش میکنم به ترس از خدا و پیوسته در فرمان او بودن و دل را به یادش آبادان نمودن، و به ریسمان طاعتش درآویختن، که میان تو و خدا کدام رشته پیوند استوارتر از طاعت اوست، اگر بدان دست یازی و درآویزی؟ دلت را به اندرز زنده دار و به پارسایی بمیران و به یقین توان بخش و به حکمت تابان کن و با یاد مرگ خوار ساز و به اقرار به نابود شدنش وادار ساز و به سختیهای دنیایش بینا کن و از صولت روزگار و دگرگونی آشکار شب و روزش بترسان و خبرهای گذشتگان را بدو عرضهدار و آنچه را بر سر کسانی آمد که پیش از تو بودند به یادش آر و در خانهها و بازماندههای آنان بگرد و بنگر که چه کردند و از کجا به کجا شدند و در کجا فرود آمدند و کجا بار نهادند. آنان را خواهی دید که از کنار دوستان رخت بربستند و در خانههای غربت نشستند؛ و چندان نپاید که تو یکی از آنان خواهی بود. پس در نیکو ساختن اقامتگاه خویش بکوش و آخرتت را به دنیا مفروش.» رجوع کنید← کتاب نهج البلاغه، نامه شماره 31.