جمعه 30 مهر 1372 | 6 جمادی الاول 1414 22 اکتبر 1993
دیشب به خاطر ترش کردن معده، خوب نخوابیدم. با طلوع فجر نماز خواندم و خوابم برد، ولی مرتباً خوابهای وحشتناک میدیدم. خبر دادند که رئیس جمهور و همسرش، برای بدرقه به اقامتگاه آمدهاند؛ تأخیر داشتیم، لذا صبحانه نخوردیم و فوراً چمدان را بستم و حرکت کردیم.
باران خفیفی میبارید. از دیروز عصر باران شروع شده. قرقیزیها این روزها به خاطر اشتغال به جمع محصول پنبه، مایلاند باران نبارد و از بارش باران ناراحتاند. در فرودگاه، مصاحبه مشترک کوتاهی نمودیم و با بدرقه رسمی به سوی ترکمنستان[1] پرواز کردیم. هنگام مراسم، قبل از اجرای سرودها، عجله کردم و از سکوی مراسم سان به تنهایی پایین آمدم؛ تذکر دادند و مراجعت کردم. گمان میکنم تلویزیون فیلم را گرفته باشد.
فرودگاه عشق آباد به خاطر نداشتن پلکان برای بوئینگ 747 نتوانسته بود هواپیمای ما را بپذیرد. ناچار هواپیمای 707 از تهران آمده بود. همچنین خود ترکمنستان هم برای بردن ما، هواپیمایی به بیشکک ارسال نموده بود. معلوم شد دیشب خلبانها برای کسب اجازه پرواز، خیلی اصرار کرده بودند، ولی آنها نپذیرفته بودند. در بیشکک هم پله بزرگ نداشتند، اما چیزی به پله اضافه شده بود.
ساعت یازده صبح به فرودگاه عشقآباد رسیدیم. استقبالشان گرم و فوقالعاده بود. برای اولین بار بعد از استقلال، از گارد تشریفات که تأسیس کردهاند، استفاده نمودهاند.
بعد از یک مصاحبه کوتاه و مشاهده رقص دختران و پسران و شعارهای معمول انبوهی از ایرانیان که در فرودگاه جمع شده بودند، به سوی اقامتگاه حرکت کردیم. در راه دو طرف خیابان، انبوهی از مردان و زنان ترکمن که عکس من و پرچم ایران را داشتند با فریاد و سوت ابراز احساسات میکردند. ابراز احساسات و برداشتن عکس ما توسط خانمهای نیمه عریان آرایش کرده، برایمان تعجب آور بود.
در اقامتگاه استراحت و استحمام و ناهار و نماز انجام شد. مهدی و فرشته هم همراه آقایان محلوجی، [وزیر معادن و فلزات] و آقازاده، [وزیر نفت]، از تهران آمده بودند. آقای [صفر مراد] نیازُف، [رییس جمهور ترکمنستان] آمد. با هم به سوی روستای باقرآباد در حومه عشقآباد رفتیم. اتومبیل حاملمان را به گونهای ساخته بودند که جلو را نمیدیدیم و نارحت بودم. درخواست کردم که ماشین را عوض کنند. در راه با آقای نیازُف صحبتهای زیادی داشتیم. به مناسبت آمدن من، خیابان را که نام یک محقق گیاهشناس روسی داشت، به اسم «تهران» گذاشتند. بیرون شهر مناطقی را نشان داد که زمین یک هکتاری به خانوادهها دادهاند و آنها مشغول ساخت و عمران شدهاند. اراضی زیادی، باغ انگور شده که بخش خصوصی عمران کرده است.
مردم اطراف شهر و روستا، دو طرف جاده ابراز احساسات کردند. در قریه کوهستانی باقرآباد که بخشی از مردمش شیعه هستند، اجتماع کردهاند. کمی نشستیم و به احساسات آنها پاسخ گفتم. چوب بازی کردند و یک اسب رشید را هدیه دادند. تقاضا کردند که سوار شوم. پس از سوار شدن، اسب رم و چموشی کرد که به کمک همراهان، سلامت پیاده شدم؛ خدا رحم کرد که نیفتادم.
به دفتر آقای نیازُف برگشتیم. ساعتی مذاکره خصوصی داشتیم. مطالب زیادی مطرح کرد. تشکیل اتحادیه جدید کشورهای مشترکالمنافع و اساسنامهای که همه را وابسته و تحت اداره روسیه میخواهد و مخالفت آقای نیازُف و فشارها و تهدیدهای روسیه و قزاقستان و اُزبکستان برای پذیرش و حمایت آمریکا از ترکمنستان و سرانجام تقاضای ترکیب روسی و ترکمنی برای مرزهای جنوب و مذاکراتشان راجع به دریای خزر، اختلاف نظرشان نسبت به ایران و حمایت نیازُف از حق ایران و اظهاراتش به نفع ایران در اجتماع جامعه اروپا در بلژیک و مسیر خط لوله گاز و اختلافشان با اسلام کریماُف و نظربایف و طلبهای زیاد از این دو کشور بابت گاز که نمیپردازند و قطع جریان گاز در خاک اُزبکستان به بهانه تعمیر و چند چهره بودن حیدر علیاف و تسلیم او در مقابل روسیه و اوضاع امروز و آینده روسیه مذاکرات مفیدی داشتیم.
سپس برای افتتاح گمرک، با هلیکوپتر به سوی منطقه مرزی لطفآباد پرواز کردیم. مردم شهرهای مرزی دو کشور در دو طرف اجتماع کرده بودند. مراسم نظامی و سرود جداگانه انجام شد. سپس من و او سخنرانی کوتاهی در جمع مردم منطقه درگز ایران کردیم؛[2] حدود چهل هزار نفر بودند و بسیار پرجوش و خروش که باعث آبروی ما شدند. مردم از شصت کیلومتری با همه وسایل آمده و ساعتها معطل شده بودند. بنا بود ساعت سه بعداز ظهر برویم، اما ترکمنستانیها بدون جهت، کمی تأخیر انداخته بودند تا نزدیک غروب و شاید از ازدحام عجیب و بیسابقه مردم مطلع شده بودند و عمداً تأخیر انداختند که مردم منصرف شوند. من هم تا لحظه حضور در جمع مردم، از اجتماع بی خبر بودم و فکر میکردم چند نفر از مسئولان آمدهاند. با اینکه تا مغرب طول کشید. برای نیازُف هم خوب کف زدند.
هلیکوپترها بدون نق زدن بعد از مغرب پرواز کردند و به عشقآباد آمدیم. پس از ساعتی استراحت و نماز و نوشتن خاطرات، برای شام رسمی رفتیم. میهمانان زیادی دعوت شده بودند. تنوع غذا از همه جا بیشتر بود و مطبوع.
سرشام صحبتهای زیادی انجام شد. خواستم که برای تسهیل سفر رانندهها و تجار تمهیداتی انجام شود؛ پذیرفت. و نیز خواستم که گازشان را به شهر درگز وصل کنند، پذیرفتند. آخر شب با آقایان ولایتی، روحانی و واعظی، نتایج مذاکرات را بررسی کردیم سپس از آقایان آقازاده، و محلوجی هم برای کارشان نظر خواستند. عفت هم از برنامه راضی بود.
[1] - ترکمنستان کشوری در آسیای میانه است. پایتخت این کشور عشقآباد است و تا سال 1991 این کشور بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود. ترکمنستان از جنوب با افغانستان، از جنوب غربی با ایران، از شمال شرقی با ازبکستان، از شمال غربی با قزاقستان و از غرب با دریای خزر هممرز است. 87 درصد از جمعیت این کشور مسلمان هستند. بر اساس آمارهای بینالمللی، ترکمنستان پنجمین کشور جهان از نظر سرعت رشد تولید ناخالص ملی است. همچنین این کشور از نظر مواد معدنی غنی است. در ترکمنستان تنها یک حزب وجود دارد که رییس آن رییسجمهور مادامالعمر ترکمنستان است.
[2] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانیهای سال 1372»، دفتر نشر معارف انقلاب،1394.