جمعه 25 تیر 1372 | 25 محرم 1414 16 ژوئن 1993
در خانه بودم. مقداری از وقت به استراحت و مقداری به مطالعه گزارشها گذشت. محسن آمد. در مورد وصیتنامه مورد ادعای صُغری اناری مذاکره شد. صُغری مدعی است که اجدادش املاک فراوانی وقف کردهاند که نیمی از آن وقف بر اولاد است و اسنادی ارائه میدهد که امام هم تأیید کردهاند؛ ولی عجیب است که این زن که سالها در منزل پدریمان در نوق کار میکرده و سالها با ما آشنا بوده، چنین ادعایی نداشته و با ما مطرح نکرده بود.
ناهار مهدی و محسن و اعظم و فرشته و بچههای محسن، عماد و علیرضا بودند. شب هم مهدی و یاسر اضافه شدند. فرشته، [همسر مهدی]، امروز در کنکور دانشگاه آزاد اسلامی شرکت کرد.
عصر در بالکن طبقه بالا با هم هندوانه خوردیم. با عفت و فائزه تلفنی صحبت کردم؛ حالشان خوب و کارشان ناتمام است.