خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی؛ سال 1370؛ کتاب سازندگی و شکوفایی
جمعه 31 خرداد | 8 ذیحجه 1411 21 ژوئن 1991
بعد از صبحانه، با هلیکوپترها به سوی منطقة اِشکوَرات [واقع در شهرستان رودسر]، پرواز کردیم. در مسیر آقای [علی اکبر] طاهایی، نماینده تنکابن توضیح میداد. برفراز جنگلهای انبوه و مزارع و سپس از عباسآباد در ساحل دریا، نقاط مخروبه یا در معرض تهدید پیشروی آبدریا را نشان میداد و نوع علاجهای مرسوم را میگفت.
در فرودگاه رامسر نشستیم که هلیکوپترها سوخت بگیرند. مسئولان شهر و ائمهجمعه هم بودند و نیازها را مطرح کردند و کمک گرفتند. سپس همراه استاندار گیلان و دیگران به سوی اشکور پرواز کردیم. درههای عمیق و کوههای بسیار بلند و سرسبز قابل توجهی دارد.
در قریه برند آبی در اشکور عُلیا فرود آمدیم. مردم روستاهای متفرق جمع شده بودند. تعداد زیادی گوسفند قربانی کردند و استقبال بسیار گرمی نمودند. بخشدار گزارش داد و من برای مردم صحبت کردم.[1] وعدة تکمیل راه را دادم که بهترین خواسته و نیاز آنجا است.
به سوی قریه موسیکلا [املش] پرواز کردیم؛ به همان گرمی مورد استقبال قرار گرفتیم. در اینجا بخشدار و امامجمعه رودسر و نماینده رودسر صحبت کردند و سپس من صحبت کردم.[2]
سپس به سوی نوشهر پرواز کردیم؛ باز از کنار ساحل خزر. در سراسر ساحل، مردم از دریا استفاده میکردند، ولی خیلی شلوغ نبود. نزدیک ظهر در دانشگاه علوم دریایی نوشهر نشستیم. بعد از نماز و ناهار، استراحت کردم.
عصر با مدیران سازمان آب مازندران و مسئولان گیلان و مازندران جلسه داشتیم. مدیر آب منطقهای مازندران، برنامه مهار و تنظیم آب آستان را داد. چند سد مخزنی
و انحرافی روی رودخانههای مهم که حدود دو میلیارد متر مکعب آب را تنظیم میکنند و فکری مطرح است که بخشی از آب سرشاخهها را به آن سوی البرز برگردانیم. حدود بیست و هشت میلیارد متر مکعب، نزولات جوی مازندران است که حدود هفت میلیارد متر مکعب آن در رودها جریان دارد.
سپس درباره مسئله بالا آمدن آب خزر مذاکره شد. بنا به پیشبینی روسها، در سالهای آینده، به احتمال قوی آب دریا یک متر و نیمدیگر بالا میآید. راههای احتمالی مهار این پیشروی، برای جلوگیری از انهدام ساحلها بررسی و تصمیمهایی اخذ شد. قرار شد من کمک کنم.
با قایق به دور دست ساحل تا کنار اولین فانوس دریایی رفتیم و در آنجا با جلیقه نجات، مدتی در آبهای صاف شنا کردیم. نزدیک غروب به کاخ برگشتیم؛ محل اقامت، همان ساختمان شمس پهلوی در اینجا است؛ با صفا ولی کوچک است.
سرشب با آقای [علی] شمخانی، [فرمانده نیروی دریایی]، درباره نیروهای مسلح مذاکره کردیم؛ به آیندة ارتش و سپاه، با شرایط جاری و جدا از هم خوشبین نیست و اگر روند اصلاح نشود، مایل نیست کار کند.
شام خوردیم. خاطرات را نوشتم و خوابیدم. یاسر به تهران برگشت و مهدی با من ماند.
[1] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «ما از گذشته از خوبی ها و صفات حسنه مردم خونگرم و متدین اشکورات شنیده بودیم و حالا که توفیق زیارت شما مردم پیش آمده است، متوجه مصداق آن تعریف ها می شویم. این عواطف و محبتی که شما مردم محروم، باصفا و صمیمی به مسئولان خدمتگزار ابراز می کنید، مایه پشتگرمی و امید ما میشود. در طول جنگ، من از رزمندگان شما زیاد شنیدم. دلاوری های بسیار صورت گرفته است و این منطقه شما که واقعاً منزوی بوده، شهدای گرانقدری تقدیم کرده است.»
[2] - در بخشی از این سخنرانی آمده است: «ما در این منطقه دوستان زیادی داشتیم. در ایام ماه مبارک رمضان به املش میآمدیم؛ جایی که آیت الله ربانی املشی و خانواده محترمشان بودند. من هیچ وقت محبت های دوران سختی که قبل از انقلاب داشتیم، فراموش نمی کنم. در آن موقع به خاطر خوبی مردم می شد مسایل انقلابی را مطرح کرد و با حمایت مردم، می شد افکار حضرت امام را ترویج کرد. به همین خاطر، آشنایی زیادی با مناطق ییلاقی و بوستان ها و شرایط اینجا دارم. همه ارزش اینجا را می دانند، اما امروز متاسفانه محروم است.»