چهارشنبه 16 بهمن | 1 شعبان 1412 5 فوریه 1992
دیشب برف خوبی باریده است. ساعت هشت به دفترم رسیدم. تا ساعت نُه صبح گزارشها را مطالعه کردم. جمعی از خانوادههای چند شهید داده آمدند. آقای [محمدحسن] رحیمیان، [قائم مقام بنیاد شهید] صحبت کرد. دختران شاهد، دو سرود خواندند و من در شأن منزلت شهید و خانواده شهدا صحبت کردم و دلداری دادم.[1] یکی دو نفر از خانمهای حاضر انتقادات کلی داشتند؛ گفتم بنویسند. مطابق معمول نامههای زیادی دارند.
آقای [عیسی] کلانتری، [وزیر کشاورزی] آمد. از اصرار آقای [غلامرضا] شافعی، [وزیر تعاون]، برای گرفتن بعضی از تعاونیهایش شکایت داشت. آقای [دکتر رضا] ملکزاده و مهندس ظریف آمدند. برای جلوگیری از انتقال یا تجزیه سازمان تأمین اجتماعی خواهش داشتند.
شورای عالی اداری جلسه داشت. موضوع سازمان تأمین اجتماعی در دستور بود. وزیر کار و امور اجتماعی میخواهد که به آن وزارتخانه منتقل شود و وزیر بهداشت مخالف است؛ اکثریت به بقای آن در وزارت بهداشت رأی دادند.
عصر در جلسه هیئت دولت شرکت کردم. عیدی کارکنان دولت مشخص شد. شب تا ساعت هشت و نیم کار کردم. به خانه آمدم. کسی نبود. تخممرغ نیمرو کردم و شام خوردم.
[1] - رجوعکنید ← کتاب «هاشمیرفسنجانی، سخنرانیهایسال 1370»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1392.