جمعه ۳۰ فروردین // ۴ شوال ۱۴۱۱// ۱۹ آوریل ۱۹۹۱
ساعت ۵/۶ صبح به پادگان رفتیم و با هلیکوپتر بهسوی روستاهای زلزلهزده داراب پرواز کردیم. همهجا در مسیر از روی جلگههای سرسبز و معمور عبور کردیم. در بخش رستاق [1] منطقه فورگ فرود آمدیم.
اهالی روستاها جمع بودند و استقبال گرمی کردند؛ خواستهها مطرح شد. برای آنها صحبت کردم و وعده برق و چند مدرسه اضافی دادم. روند بازسازی خوب است، ولی بعضی از مردم توقع بیشتری دارند؛ جای مستعدی است، ولی محروم.
از چند روستای در حال بازسازی بازدید کردم. به منطقه عشایری [قشقایی] پرواز کردیم. عشایر استقبال گرمی کردند و خوشامد جالبی خواندند. خواستهها را مطرح کردند و صحبتهای امیدبخشی از من شنیدند.
به شهر داراب پرواز کردیم. ظهر رسیدیم. استقبال مردم خیلی وسیع و گرم بود. در کنار مصلا برای تجدید وضو، به یکی از خانههای محقر کنار مصلا رفتم. چون ازدحام بود و امکان رفتن از راه نبود، با نردبان از طریق پشتبامشان رفتم. صاحبخانه بنّا بود، کمی در اتاق محقرشان نشستم، چای خوردم و سؤالات زیادی از وضع زندگی مردم کردم [2] و چند سکه به آنها دادم.
در مراسم نماز جمعه صحبت کردم. به خاطر ازدحام بیحد، صحبت کوتاه و مشکل بود. برای ناهار و استراحت به فرمانداری رفتیم. مسئولان شهر نیازها را گفتند؛ تعهدهای متعددی برای ساخت راه و مدرسه و سالن و... دادیم.
بهسوی لار پرواز کردیم. در مسیر، روستای بازسازیشده زیرآب و حاجیآباد را از هوا دیدیم. ساعت چهار ونیم به فرودگاه لار رسیدیم. استقبال رسمی انجام شد و بهسوی شهر حرکت کردیم.
به خانه آقای [سید عبدالعلی] آیتاللهی، امامجمعه شهر [لارستان] رفتیم و نمونه آبانبارهای مورداستفاده را دیدیم. سیلابها را در آنها جمع میکنند و در طول سال برای شُرب استفاده میشود. مدعی بودند آب فعلی که برداشت میشود، از ۵ سال پیش ذخیره شده است. به ورزشگاه شهر رفتیم؛ اجتماع عظیمی بود. فرماندار گزارش داد و من صحبت کردم.
به مهمانسرای شهر رفتیم. پس از پذیرایی و شنیدن خواستهها و چند تعهد برای امور عمران شهر، بهسوی فرودگاه حرکت کردیم. استقبال و احساسات مردم اعجابانگیز بود. با فالکن عراقی که اخیراً به ایران آمده، بهسوی شیراز پرواز کردیم. در فرودگاه شیراز به انتظار رسیدن هواپیمای سی - ۱۳۰ حامل همراهان، نماز مغرب و عشا را خواندیم و به استانداری آمدیم.
خانواده شهید [سید عبدالحسین] دستغیب آمدند. با آنها گرم گرفتم. شام را با ما خوردند. خواهر شهید دستغیب که گفته شد ۹۰/ سال دارد، صحبت کرد. داستان دستگیری برادرش در زمان طاغوت و کتک خوردن خودش را تعریف میکرد و دیگران از طولانی شدن صحبت ایشان خجالت میکشیدند و میخواستند جلوگیری کنند؛ منعشان کردم.
سپس به خواسته شهردار شیراز و چند نفر از نمایندگان و دانشگاههای شیراز گوش دادم. میخواستم استحمام کنم، آب سرد بود، به فردا موکول کردم. خاطرات ۳/ روز را نوشتم و خوابیدم.
[1]- بخش رستاق در منتهیالیه جنوب شرقی سلسله جبال زاگرس قرار دارد و در حوضه جنوب شرقی این رشتهکوهها واقع شده این بخش در فاصله ۳۴۰ کیلومتری جنوب شرقی شیراز قرار گرفته است. مرکز بخش در مسیر جاده اصلی شیراز ـ بندرعباس واقع شده و فاصله آن تا بندرعباس ۲۶۵ کیلومتر است. این بخش در ۶۵ کیلومتری جنوب شرقی داراب واقع شده است.
[2]- صاحبخانه با مشاهده رئیسجمهور در خانهاش، چنانکه ویژگی شیرازیهاست، با اصرار از ایشان خواست که میهمانشان شوند. رئیسجمهور دعوت صاحبخانه را پذیرفت و وارد خانه آنها شد. ایشان در این دیدار غیررسمی، از صاحبخانه درباره زندگی و چگونگی معیشتش پرسید. صاحبخانه که از یک زندگی ساده برخوردار بود، اظهار رضایت کرد و خدا را سپاس گفت که میتواند کار کند و در کنار زن و فرزندانش آرامش خیال داشته باشد. آقای هاشمی در گفتوگوی خودمانی با اعضای این خانه، به آنها گفت که خیال نکنید تهران تافته جدا بافتهای است و همه از زندگی مرفه و راحت برخوردارند. در تهران و سایر شهرهای بزرگ، عدهای هستند که همهچیز دارند، اما اینها هم آن آرامش لازم را ندارند، اما طبقات متوسط و پایین درواقع سخت میگذرانند. ایشان در گفتوگوی بیپیرایه به مرد و خانوادهاش گفت که سعی بر این است همه مردم از رفاه برخوردار شوند که در آن صورت بازهم شما آرامش و فراغت را بیشتر از تهرانیها دارید. اگر بتوانیم مسائل بهداشتی را حل کنیم و امکانات آموزشی بهاندازه کافی در اختیار شهرستانیها قرار بدهیم، باور کنید که شهرستانها بهتر از تهران است. رئیسجمهور پس از دقایقی از مرد و خانوادهاش خداحافظی کرد که به بقیه برنامهاش برسد، اما مرد اصرار داشت که برای صرف غذا بمانند. آقای هاشمی به مرد گفت که همراهانش بسیارند و منتظر. صاحبخانه که نشان میداد تعارف کردنش از صمیم دل است، گفت: «اگر همراهانتان از پذیرایی ناچیز ما ناراحت نمیشوند، قدمشان روی چشم.» آقای هاشمی گفت: «برای من همین اندازه که میبینم آدمهای قانع و زحمتکشی هستید، کافی است و میپذیرم و قبول دارم که از هیچچیز مضایقه نمیکنید. خدا حفظتان کند و این را بدانید که آرامشتان نتیجه قانع بودنتان است.» منبع: مجموعه سفرنامههای رئیسجمهور در سال ۱۳۷۰، سفرنامه استان فارس، آرشیو دفتر نشر معارف انقلاب.