چهارشنبه 20 آذر | 3 جمادی الثانی 1412 11 دسامبر 1991
تا ساعت ده صبح در اقامتگاه بودم. گزارشها را میدیدم؛ انعکاس سخنرانیام و حرکت دو زن منافق و شناخته شدن عراق در جنگ با ایران بهعنوان متجاوز، از سوی دبیرکل سازمان ملل مورد توجه است.[1] پیام تبریکی تهیه شد که به رهبری مخابره شود و توصیه شد که در ایران جشن و سرود برپا شود.[2]
از وان جکوزیدار استفاده کردم. عازم سفر به شهر طوبی شدیم. همراهان ساعت هفت با دو اتوبوس رفتند. برای پرواز با هلیکوپتر، به فرودگاه رفتیم و سفیرمان آقای عبدی با من بود و توضیحات میداد. در فرودگاه، نخست وزیر سنگال، هنگام رفتن و هنگام مراجعت، بدرقه و استقبال کرد و مأموران محافظ و امنیتی آنها هم همراهمان بودند.
آقای [حسین] عبدی گزارش داد، دیشب به محل کمیسریای پلیس رفته که دو منافق در آنجا توقیف بودند؛ هر دو ایرانی هستند و تابعیت فرانسه و ایتالیا گرفتهاند و کارت خبرنگاری از رسانههای آنجا را دارند.[3] حاضر نشدهاند که جواب بدهند و گفتهاند که فقط با سفیر کشور فرانسه و ایتالیا حرف میزنند. علایمی از همکاری کنسولگری ایتالیا با آنها دیده شده است.
قرار شد بهگونهای اظهار شود که ما سوءظن به پلیس سنگال هم داریم که برای رفع اتهام همکاری کنند و مطالبه تحویل آنها به ایران را بنماییم؛ با اینکه نخواهند تحویل داد. برای اینکه چیزی جهت مطرح کردن و بهانهای داشته باشیم در مقابل بعضی از خواستههایی که از ما دارند و نمیتوانیم بدهیم و طلبکار باشیم.
با دو هلیکوپتر، ساعت ده ونیم صبح پرواز کردیم. آقای [علی] فلاحیان هم با من بود. اطراف شهر سنگال گشتیم. منظره خوبی دارد. به صورت شبیه جزیره است. از سوی شرق به خشکی وصل است؛ سواحل خوبی دارد. ساختمانها و نقاط مهم در ساحل است.
چند جزیره مسکونی نزدیک ساحل است، منجمله جزیره گوره که مرکز نگهداری پرندگان بوده. کشتیها و قایقهای فراوان، دیده می شد. ماهیگیران در سراسر ساحل و آبهای نزدیک و نقاط خلیج مشغول صید بودند. محله خوب و باصفای ساحل، محل سکونت فرانسویها و لبنانیها است.
حدود یک ساعت تا طوبی طول کشید. از چند شهر و روستاهای فراوان و کوچک عبور کردیم. اکثر نزدیک به تمام منطقه، صاف و هموار، جلگهای و بدون ارتفاع و دارای جنگلهای تُنُک و کم درخت است. معادن خاک فسفات هم به چشم میخورد. یک دریاچه کوچک قرمز رنگ که نمک قرمز تولید میکند، در کنار ساحل بود.
اغلب روستاها کوچک و بدون برق و امکانات است. گویا معیشت آنها از کشاورزی و دیم است که از مرداد تا مهر ماه هر سال بارندگی فراوان است. سفیر میگفت در آن فصل، همه اینها سرسبز است. در تمام منطقه، ما یک ارتفاع و یک رودخانه هم ندیدیم.
در شهر طوبی، در میدان کنار مسجد جامع و کتابخانه بزرگ و مقر و منزل خلیفه، آقای شیخ [صالح] امباکه، پیشوای مُریدیه[4] فرود آمدیم. بیشتر مردم شهر یکصد و سی هزار نفری و روستاهای اطراف، اعم از مردان و زنان و کودکان جمع شده بودند. میدان خاکی بود، اما خاکی شبیه به شن و زرد رنگ که غبار نداشت.
اطراف میدان، زن و مرد مخلوط و خیلیها نیمه لخت بودند. با اینکه خلیفه اخیراً تأکید کرده که حجاب داشته باشند و زنان چیزی روی سر دارند اما نیمی از بدنشان و دستها و پاها عریان است و بعضیها قسمتی از سینههایشان نیز دیده میشود. خیلی سیاهاند؛ منظره ترحم انگیزی بود.
چند ردیف در جلو روی زمین نشسته بودند و ردیفهای عقب سرپا ایستاده بودند. با فریاد و کف زدن و گاهی تکبیر اللهاکبر و لاالهالااله، اظهار احساسات میکردند. خیلیها پایشان برهنه و بعضیها کفشهایشان در دستشان بود. دور میدان از مقابل جمعیت و از خیابان هم که دو طرف ایستاده بودند، عبور کردیم.
در کنار میدان به محل خلیفه رفتیم که بیرون سالن به استقبال آمد. [آقای صالح امباکه]، پیرمرد سیاه هفتادو چهار ساله بود. هنگام صحبت لبهایش میلرزید. کم حرف میزد. پسرش مصطفی کار را میگرداند. خیلی زرنگ و مسلط و باهوش بود؛ مثل آقازادههای معمول علمای خود ما.
از تعداد فرزندان خلیفه پرسیدم؛ طفره رفتند. گویا خیلی زیادند. اسم چهار پنج نفر را بردند. گفتند بعداً میگوییم که نگفتند. مطلب قابل توجهی رد و بدل نشد. به دیدار کتابخانه رفتم. گفتند حدود یکصدوهفتاد هزار جلد کتاب دارد. ساختمان خوبی دارد. یکی از مریدهای پولدار ساخته است.
کتابها اکثراً تکراری و چندین قفسه از یک کتاب بود. تعداد زیادی کتاب شعر یا نثر عربی، همراه با تفننهای ادبی مشغول کننده بود. این نوع در همه سطوح بین عرب ها مرسوم است. مثلاً قفسهای با این هدف که حرف اول هر شعر به ترتیب حرفشان، کلمه یکی از آیات قرآن باشد، به نام همان آیه و همین کار را با هر حدیث و هر متن دیگری میکنند و طبعاً تعداد زیادی تألیف از این قبیل دارند که مفاهیم سطحی و ساده دارد و شبیه چاپ سنگیهای قدیم ما است.
بخشی عظیمی از آنها را قرآن تشکیل میداد. مرسوم است، هر یک از علما، به خط خودش یک قرآنی بنویسد و همان را چاپ میکنند و سند علمشان است. آنها که با ما صحبت میکردند با قرآن خوب آشنا بودند. در مجموع به نظر میرسد، اینها یکی از عوامل عقب ماندگی مردم مسلمان باشد و باید فکری کرد که بیشتر به محتوا توجه شود.
از آنجا به مسجد رفتیم که وسیع و مفروش با قالی است. قبر [شیخ احمدو بامبا]، خلیفه بزرگ هم آنجا است. سبک معماری و گچبریها مراکشی است. قبل از نماز، در تریبون مسجد، برای مردم چند کلمهای صحبت کردم[5] و به زبان عربی و محلی ترجمه شد. میگویند اکثر مردم زبان عربی میفهمند.
وسط ترجمه صحبت من که توسط مصطفی به زبان محلی انجام میشد، اذان شروع شد. بعد از اذان، ترجمه را تمام کرد. خلیفه هم برای نماز آمد. به امامت شخص دیگری نماز جماعت خواندیم. خلیفه هم اقتدا کرد. من نماز ظهر و عصر را با نماز ظهر امام جماعت خواندم.
از آنجا با اتومبیل به محل ساختمان یک دانشگاه اسلامی رفتیم که برای سه هزار دانشجو، در زمینی وسیع، در حال ساخت بود. منظورشان جلب کمک ما بود. گفتند چهار میلیارد فرانک سیفا خرج دارد. دویست و پنجاه سیفا، معادل یک دلار است.
شهر دو سه خیابان آسفالت دارد و بقیه خاکی است. خانهها خیلی ساده است. آب را از چاه میکشند. سطح آب پایین رفته و به حدود یکصد و پنجاه متر رسیده و آب دارد شور میشود. برای صرف ناهار رفتیم. سینیهای پر از گوشت گوسفند بریانی با قطعات بزرگ، ران و دست با استخوان، قدحهای پر از برنج محلی، مخلوط با گوشت مرغ یا گوسفند یا ماهی، قدحهای بزرگ سالاد از تخممرغ درسته و سیبزمینی و چغندر و کاهو با قطعات بزرگ درست شده بود و شیرینیهای گوناگون خوشمزه بومی و انگور و گلابی که گفتند از اروپا میآورند و ماست فراوان بستهبندی که شیرین شده با شکر بود.
در مجموع میهمانی خیلی مسرفانهای بود؛ با آن همه مردم فقیر و گرسنه که در میدان جمع شده بودند و گفته میشد که از صبح آنجا بودهاند. عجیب و تلخ به نظرم آمد. بعد از غذا، در سالنی که دارای تختهای مزین و راحتی بود، کمی استراحت کردم. جزو بخشهای مقر خلیفه است.
سپس در اتاق مخصوص زندگی خلیفه، برای صرف چای رفتیم. با منقل و زغال خاص خودشان، چای درست کرد و خودش دم کرد و برایمان ریخت. از کتری، دو سه بار چای سبز خوردم. یک دوره از تألیفاتش را - از همان نوعی که قبلاً توصیف شد- هدیه کرد. اتاق مفروش با قالی و دارای تخت شیکی بود. خواستیم مبلغی کمک بدهیم؛ گفتند که چون بعد از میهمانی است، خوب نیست بپذیرند؛ بعداً داده شود.
باز از مقابل صفوف مردم گذشتیم و با هلیکوپترها پرواز کردیم. از گرد و خاک فراوانی که هلیکوپترها بر سر مردم ریخت، سخت ناراحت شدم؛ با قیافه خندان بدرقه نمودند.
استاندار و فرماندار منطقه، استقبال و بدرقه کردند در راه مراجعت، قرار بود در یکی از شهرها که رهبر تیجانیها آنجا است، مثل طوبی بازدید داشته باشیم. هلیکوپترها نتوانستند پیدا کنند. روی چند شهر دیگر پرواز کردیم و پیشروها در آن شهر منتظر بودند، چون نزدیک غروب شد، ناچار به داکار آمدیم.
به اقامتگاه آمدم. مقداری استراحت کردم. سر شب به منظور شرکت در جلسه اختتامیه کنفرانس به هتل رفتیم. در مشورت به این نتیجه رسیدیم که چون بنا است تأیید مذاکرات مادرید تصویب شود، بهتر است من شرکت نکنم. دکتر ولایتی بهجای من شرکت کرد.
نخستوزیر و وزیر امورخارجه مراکش به ملاقات آمدند و با خضوع و تمجید از جمهوری اسلامی ایران، خواستار تجدید روابط شدند. با خوشحالی گفتند این را سوغات سفر خودمان میدانیم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به خاطر سفر شاه به مراکش، مراسم قطع شده بود؛ پذیرفتم.
برای شام به رزیدانس برگشتیم. عفت و بچهها هم برگشته بودند. عفت امروز ناهار هم مهمان خانم رئیسجمهور سنگال بود؛ با تشریفاتی کمتر از دیروز. از مسجد شیعیان بازدید کرده که نامرتب و کثیف دیده و بازار سنگال را هم کثیف دیده است. فاطی و فائزه هم از بازار صنایع بازدید کرده بودند و فائزه از یک مدرسه ورزشی و یاسر هم در سفر طوبی با من بود.
[1] - روزنامه لوموند چاپ پاریس، در مقاله ای نقش مهم جمهوری اسلامی در ششمین نشست سران سازمان کنفرانس اسلامی را مورد تاکید قرار داد. لوموند نوشت: «هاشمی رفسنجانی رییس جمهور ایران، در این نشست موفق شد، جمهوری اسلامی را به عنوان عاملی برای وحدت دنیای اسلام که دچار پراکندگی می باشد، معرفی کند. نطق آقای رفسنجانی که مورد توجه شدید شرکت کنندگان در نشست داکار واقع شد، نشان دهنده ویژگی و مهارتی فوق العاده بود. رییسجمهور ایران با ارایه پیشنهادهایی مبنی بر دفاع از گفتوگوهای سازنده میان اعضای جامعه بین الملل و حمایت از شرکت زنان در فعالیت های گوناگون سیاسی، اقتصادی، ادبی و حتی ورزشی، بدون انکار اعتقادات خویش، موفق شد مسایل را به گونهای زیرکانه مطرح کند. تمایلات سلطه جویانه تهران، موجب نگرانی عربستان سعودی و ترکیه شده است. اعضای هیات ایرانی در مورد حمله دو زن خارجی در راهروی هتل به آقای رفسنجانی، نه تنها از این ماجرا پیراهن عثمان نساختند، بلکه با لبخند معتقدند که باید تحمل اینگونه مشکلات کوچک و ناچیز را داشت.» روزنامه لیبراسیون نیز حمله با تخم مرغ به رییس جمهور ایران را که سازمان مجاهدین خلق [منافقین]، مسئولیت آن را پذیرفت، یک بازی بچه گانه توصیف کرد. منبع: نشریه ویژه خبرگزاری جمهوری اسلامی، 23/9/1370، صفحه 7
[2] - متن تلگرام آقای هاشمی به این شرح است: «بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر ارجمند انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای، دامت برکاته؛ دریافت خبر متجاوز شناخته شدن رژیم عراق در جنگ تحمیلی که توسط دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام شد و یک پیروزی بزرگ سیاسی برای ملت قهرمان ایران به شمار می رود، موجب خرسندی اینجانب گردید. اعلام متجاوز بودن عراق، هر چند بسیار دیر صورت گرفت، ولی به هر حال این امر را ثابت کرد که مقاومت ملت ما ثمرات بزرگی داشت که آنچه اکنون دبیرکل سازمان ملل اعلام کرده، یکی از این ثمرات است. این حق ملت بزرگ ایران و رزمندگان قهرمان بود که نتیجه صبر و مقاومت سرانجام به دست آمد و روح پاک امام راحل را شاد کرد. این پیروزی بزرگ سیاسی را به محضر حضرتعالی، ملت بزرگ ایران، رزمندگان قهرمان، خانواده های محترم شهدا و به جانبازان و آزادگان عزیز تبریک می گویم و امیدوارم با رهبری خردمندانه شما، ملت ما به کلیه حقوق حقه خود که با تجاوز رژیم عراق پایمال شد، دست یابد و شورای امنیت سازمان ملل با تایید این گام مثبت دبیرکل، زمینه را برای برداشته شدن گام های مثبت بعدی فراهم سازد. اکبر هاشمی رفسنجانی، رییسجمهور، 20/9/1370- سنگال»
[3] - این دو زن به نام های «پاتریسیا فلوکنی» اهل ایتالیا و «هلن لامیروزا» اهل فرانسه، هر دو همسر ایرانی، عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) داشتهاند. آنها بعد از محاکمه، به اخراج از کشور سنگال محکوم شدند. سفارت ایتالیا کلیه هزینههای مربوط به محاکمه، وکیل و دادرسی این دو زن را پرداخت کرد. بی محلی هیات ایران و اهمیت ندادن به این حرکت مبتذل سیاسی، باعث شد خیلی زود موضوع فراموش شود و منافقین در بهره برداری سیاسی از آن و جریان سازی خبری علیه نظام جمهوری اسلامی، ناکام شوند.
[4] - فرقه مریدیه، از اهل تسنن مالکی، حدود یک قرن پیش، در سال 1886 میلادی، توسط «شیخ احمدو بامبا» (متوفی به سال 1927 م در سنگال) پایه گذاری شده و در غرب آفریقا و آفریقای مرکزی پیروان زیادی دارد. رهبران این فرقه که عقاید صوفیه دارند، اغلب در شهر طوبی (TOUBA) ساکن هستند که در قسمت مرکزی غرب سنگال و حدود 200 کیلومتری داکار و دومین شهر مهم پس از پایتخت بهشمار می آید. این شهر در سال 1888 میلادی، توسط «شیخ احمدو بامبا امباکه» بنیاد نهاده شده و به همین دلیل طوبی، شهر مقدس مریدیه به حساب می آید. مسجد بسیار عظیم این شهر محل عبادت و برگزاری مراسم عبادی و نماز جمعه فرقه مریدیه است. این شهر مقر رهبری فرقه مریدیه میباشد. این فرقه صوفیانه از قدرت مذهبی فوق العاده ای در سنگال برخوردار است و رهبر آن خلیفه نامیده می شود و مرجع تقلید پیروان مریدیه می باشد و روابط بسیار خوبی با دولت مرکزی دارد و از نفوذ بسیاری برخوردار است. حدود پنجاه درصد جمعیت سنگال را پیروان این فرقه تشکیل می دهند.
[5] - آقای هاشمی از همه مسلمانان به خاطر استقبال از ایشان تشکر کرد و گفت: «شما در قلب ما هستید و ایران پناهگاه همه مسلمانان جهان است.» رجوعکنید ← کتاب «هاشمیرفسنجانی، سخنرانیهای سال 1370»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1392