خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی؛ سال 1370؛ کتاب سازندگی و شکوفایی
دوشنبه 24 تیر | 3 محرم 1412 15 جولای 1991
یک جانباز قطع نخاعی که نقاش ماهری است، همراه همسرش آمدند؛ تصویر امام را با دهان خود کشیده بود. همسرش دانشجویی است که هفت سال پیش، به خاطرخدا با او ازدواج کرده و خیلی از ازدواجاش راضی است؛ هر دو شاعرند و دو بچه دارند. در تربت جام زندگی میکنند. هدایایی دادم و تشویقشان کردم.
استاندار آذربایجان شرقی، فرماندار میانه، امامجمعه و [آقای سیدسجاد حججی]، نماینده میانه آمدند. از انصراف وزارت معادن و فلزات از تأسیس کارخانه نورد فولاد در شهر میانه شکایت و استمداد کردند. [سید خلیل موشح]، نماینده بندرانزلی آمد و برای شهرداری کمک خواست. [آقای سید عبدالله حسینی]، نماینده بندرلنگه آمد. از بهتر شدن وضع مردم گفت و برای عمران بیشتر و استفاده از طرح محرم استمداد کرد.
[آقای احمد محمود رباطی]، نماینده شهریار آمد و برای تامین آب منطقه شهریار که بناست از تهران منتقل شود، استمداد کرد. اظهار وفاداری به حکومت نمود. نگران مسائل اقتصادی و اختلافات رادیکالها است. سیستانیهای مقیم زاهدان آمدند و از امامجمعه گله داشتند و مدعی تبعیضاند.
دکتر [حسن] حبیبی، برای امور جاری دولت و مشورت در مورد مسائل تبلیغاتی آمد. عصر شورای اقتصاد جلسه داشت. مسئله نان، نیازهای شهرداری و عوارض شهرداری از تولیدات کارخانجات و سیاست تعدیل در دستور بود. آقای [عبدالحسین] وهاجی، [وزیر بازرگانی] آمد و راجع به اصناف و صنوف تولیدی مشورت کرد. به خانه آمدم. کسی در خانه نبود. شام خوردم و خوابیدم.