دیشب برف سنگینی به زمین نشسته است. در منزل بودم. بیشتر وقت به استراحت و مطالعه گذشت. آقای میرزاده اجازه خواست که ده میلیون تومان به بیمارستان دزفول کمک کنند. آقای دکتر ولایتی از وزارت اطلاعات شکایت کرد که یکی از ماموران وزارت خارجه را که در خارج با مأمور اطلاعات درگیری داشته، پس از ورود به تهران، توسط دادستانی بازداشت کرده است. به آقای [علی] فلاحیان [وزیر اطلاعات] گفتم ترتیب آزادی او را بدهد.
عفت مهمان بود. مهدی هم مهمان داشت. من و یاسر با هم ناهار خوردیم. همسر آقای محسن مرعشی آمد و نامهای آورد که یکی از ماموران، وقت خواسته است تا مطالب مهمی را به اطلاع من برساند؛ گفتم فردا به دفتر بیاید.
اخوی محمد آمد. درباره شرایط ما برای مصالحه با عربستان سئوال داشت. عازم نوق است. گفتم یا والده را به کیش بیاورند و یا من در پایان سفر به نوق میروم. در گزارشها مسائل اختلافی بین شوروی و لیتوانی بالا گرفته است و به سوی درگیری پیش میرود.
چند نوع تقویم [= سررسید] برای نوشتن خاطراتم آوردند. یکی را انتخاب کردم. معمولاً فهرستی از کارها، خاطرهها و مسائل مهم داخلی و خارجی هر روز را در صفحه همان روز تقویم مینویسم؛ به امید اینکه در آینده، دریچهای به سوی تاریخ واقعی باشد؛ طبعاً خیلی مختصر است.