خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

جلسه هاشمی و آیت‌الله خامنه‌ای با امام *** بمباران شیمیایی شدید عراق در جزیره مجنون

  • شنبه ۴ تیر ۱۳۶۷

 

شنبه 4 تیر     |  10 ذیقعده 1408                                  25 ژوئن 1988

ساعت پنج صبح آقای [محمد] فروزنده از اهواز اطلاع داد که از ساعت سه و نیم بامداد دشمن آتش شدید همراه با بمب شیمیایی از هر نوع، روی جزیره [مجنون] و طلائیه و عقبه می‌ریزد و ارتباط با جزیره مجنون قطع است، جز از طریق تلفن بیمارستان.

به دکتر ولایتی و [محمد جواد] لاریجانی گفتم در آوردن هیأت [بازرسی] شورای امنیت [سازمان ملل] - که برای بررسی کاربرد سلاح شیمیایی، بنا است به ایران بیاید - تسریع کنند. قبلاً به خاطر کمی آثار بمباران شیمیایی قبلی، سفر را به تأخیر انداخته بودند.

به آقای [علی] شمخانی [قائم مقام فرمانده سپاه] گفتم به منطقه برود. برای ستاد کل به تهران آمده بود. در ساعت هفت صبح، آقای [محمد] فروزنده [رئیس ستاد کل سپاه] اطلاع داد دشمن در طلائیه خط ارتش را شکسته و از پد خندق و پد شرقی جزیره از کمین عبور کرده و در خط درگیرند و تعدادی از مصدومان شیمیایی را به اهواز آورده‌اند. به خاطر ضعف ارتباط با جزیره، اطلاعات کم است.

برای اخذ آخرین نظریه به زیارت امام رفتم؛ گفتند مقاومت تا آخرین حد. به مجلس رفتم. اخبار از تداوم پیشرفت دشمن و تلفات زیادش می‌رسید. جلسه سران قوا در دفتر آیت‌الله خامنه‌ای تشکیل شد. جریان ملاقات با امام را گفتم که دستور مقاومت تا آخرین حد را دادند. قرار شد همه امکانات برای تداوم دفاع بسیج شود و دولت وارد جنگ شود و

 

ریاست ستاد را نخست وزیر برعهده‌گیرد. با جمعی از وزراء به دفترم برگشتم. مسائل جبهه را تعقیب کردم.

عصر نخست وزیر و اعضای پیشنهادی ستادش آمدند. درباره ارکان ستاد به توافق رسیدیم. قرار شد کار را شروع کنند. آقای [علیرضا] افشار با جمعی از سران سپاه آمدند. برای تجهیز نیرو مذاکره شد. دوباره سران قوا در دفتر آقای موسوی اردبیلی جلسه داشت. قرار شد برای تکمیل حجت بار دیگر با امام مذاکره شود. آخرین اخبار حاکی از سقوط کامل جزایر مجنون و هور بود.

با آقایان خامنه‌ای، احمدآقا و موسوی اردبیلی به زیارت امام رفتیم. نماز مغرب و عشاء را با ایشان خواندیم. توضیحات لازم را درباره وضع جنگ و عواقب احتمالی ادامه جنگ دادیم. باز هم ایشان تأکید بر تداوم جنگ داشتند. بیرون آمدیم، تقسیم کار کردیم و متفرق شدیم. شب اطلاع دادند دشمن که به جاده اهواز - خرمشهر رسیده بود، عقب نشسته است.