خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

تذکر به شورای نگهبان درباره نمایندگان رد صلاحیت شده *** گزارش صادق محصولی به هاشمی

  • یکشنبه ۷ فروردین ۱۳۶۷

 

یکشنبه 7 فروردین |  8 شعبان 1408                                 27 می 1988

صبح زود محسن را برای نماز بیدار کردم. اطلاع داد که یاسر دیشب ساعت سه بامداد آمده.  مجروح شده،  پا و دستش ترکش بمب خورده است. به دفترم گفتم جایی در بیمارستان برایش رزرو کنند. ساعت هشت و ربع یاسر را بیدار کردم. با عصا از زیرزمین بالا آمد. حالش بد نیست. ماجرای عملیات و مجروح شدنش را تعریف کرد.

ساعت ده و نیم شب جمعه چهارم  فروردین، همراه یک گردان از لشکر 10 سیدالشهداء(ع)، با قایق از روی سد دربندیخان به طرف شاخ سورمر حرکت کرده‌اند. هنوز روی آب بوده‌اند که دشمن متوجه حمله شده و آتش روی قایق‌ها باز کرده است ولی به سلامت به ساحل رسیده‌اند و از ارتفاع بالا رفته‌اند و قله‌ای را که مامور تسخیر آن بوده‌اند ،  تصرف نموده‌اند که در این هنگام صبح شده و نماز صبح را پس از فتح  قله در همان جا خوانده‌اند. سپس از آنجا با آتش، واحد دیگری را که قله مجاور را بایستی تصرف کند ، پشتیبانی می‌کردند که تا ظهر طول کشیده و سپس ارتفاع را تصرف کرده‌اند و شصت نظامی عراقی را اسیر گرفته و تحویل گروهان یاسر داده‌اند که آنها را به پشت جبهه بیاورند و اینها که خط‌شکن بوده‌اند ،  مواضع خود را به گروهان پدافند تحویل داده و به عقب برگشته‌اند.

پس از گذشتن از آب، توسط هواپیماهای عراقی بمباران شده‌اند که تعدادی از افراد آنها منجمله یاسر و امیر مهدی موسوی خوئینی‌ها و مزّینی مجروح شده اند که به مقر امداد منتقل و در آنجا  پانسمان  شده و به باختران [=کرمانشاه] اعزام کرده اند. در باختران هم  مجدداً پانسمان شده‌اند و به هر یک دویست وپنجاه تومان داده و آنها را مرخص کرده‌اند که به تهران بروند. خودشان با اتوبوس به تهران آمده اند  و ساعت یک بامداد به ترمینال [جنوب] تهران رسیده و با کرایه یک تاکسی به مبلغ دویست وپنجاه تومان، به خانه آمده بودند. تلفنی با عفت و بچه‌ها در رفسنجان صحبت کرد که پس از شنیدن خبر دچار ناراحتی نشوند.

آقا جلال ، یاسر و امیر مهدی را به بیمارستان لبافی‌نژاد برد و ظهر اطلاع داد که بستری شده‌اند و آقای مزینی را که او هم مجروح شده بود، پیش آنها بردند. آقای محمدرضا رجبی، کارمند دفترم را هم که به طور سطحی شیمیایی شده بود، به بیمارستان بردند.

به مجلس رفتم. گزارش‌ها را خواندم. به آقای امامی کاشانی [عضو شورای نگهبان] درباره تسریع در تعیین تکلیف نمایندگانی که صلاحیتشان ردشده است، تذکر دادم.

جمعی از رزمندگان تیپ 6 ویژه پاسداران آمدند، برای آنها صحبت کردم[1]. دکتر [عبدالله] جاسبی [رییس دانشگاه آزاد اسلامی ] آمد و  مشکلاتش را با وزارت فرهنگ و آموزش عالی گفت. آقای [عطاءالله] فضائلی [ نماینده سمیرم ]  آمد؛  او از ماموران وزارت کشور گله داشت. [آقای سید علی حسینی تاش] قائم مقام فرمانده نیروی دریایی سپاه آمد. گزارش وضعیت نیرو و نیازها را گفت. از عدم همکاری نیروی دریایی ارتش شاکی است. آقای فاخری از ژنو آمد و  مطالبی برای تقویت سیاست خارجی جنگ گفت .

 

یاسر هاشمی در بیمارستان لبافی نژاد

 

عصر تا غروب در دفتر کارکردم. آقای [رضا ] امراللهی [رییس سازمان انرژی اتمی ] مدعی است تکنیک تهیه آب سنگین را به دست آورده است و بودجه می‌خواهد.

آقای قاسمی آمد. از مشاهداتش در حلبچه گفت و در مورد اختصاص امکانات بیشتر به نیروهای سپاه که مرتب عملیات می‌کنند، پیشنهادهایی داشت و از اینکه بودجه زیادی به ارتش می‌دهیم، ناراحت است.

شب به منزل آمدم. محسن که برای دیدن یاسر، به بیمارستان رفته بود، آمد و گفت حالش خوب است. موشک‌های امروز عراق را دیده بود. در نقاطی دیده‌بان گذاشته‌ایم که با رؤیت موشک‌ها اطلاع می‌دهند تا که قبل از اصابت موشک وضعیت قرمز اعلان شود و پدافند آماده باشد. آنها  ندیده اند  و بدون اعلام وضعیت  قرمز، موشک اصابت کرد.