خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1367/ کتاب «پایان دفاع ، آغاز بازسازی»

  • دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۶۷

 

شنبه 1 فروردین  |    20 رجب 1407                        21 مارس 1987              

ساعت هشت صبح به دفتر حضرت امام رفتم . آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله [موسوی] اردبیلی، مطابق قرار قبلی آمده بودند[1]. خدمت امام رفتیم. از ایشان تقاضا کردیم  از پناهگاهی که برای ایشان در جوار منزلشان درست شده  ، در مواقع خطر استفاده کنند. ایشان چون اصابت موشک به منزلشان را احتمال ضعیفی می‌دانند ،  آمادگی ندارند تا به پناهگاه بروند. استدلال‌های ما بی تأثیر نبود ،  ولی قول جدی هم ندادند. فرمودند موشکی که  ساعت یازده و نیم دیشب به منطقه فرمانیه خورد  ، صدای مهیبی داشت.

سپس درباره آئین نامه مجمع تشخیص مصالح حکومتی مذاکره کردیم. این آیین نامه را  هنوز امضا نفرموده‌اند. گفتند ممکن است مسیر کار پیچیده و طولانی شود. رفت و برگشت متعددی بین شورای نگهبان و مجلس لازم است. بالاخره قرار شد در متن مصوبه جمله‌ای بگنجانند که در صورت تصویب،  مجمع ، در هر مرحله‌ای بتواند موضوع را در دستور کار خود قرار دهد[2].

بخشی از اعمال عجیبی که در سفر بانه از دراویش «قادریه» دیده بودم، برای امام تعریف کردم. ایشان هم گفتند در جوانی چنین مناظری را دیده‌اند ؛ هم احتمال تردستی و چشم‌بندی است و هم احتمال بروز قدرت‌های روحی[3]. سپس در دفتر امام ، روی متن مورد نظر امام مشاوره کردیم و متنی را پیشنهاد دادیم.

به منزل برگشتیم . جمعی از محافظان برای دیدار عید آمدند .  مشهدی‌رجب هم آمد و عیدی گرفت و درباره موشک دیشب که نزدیک منزلش فرود آمده است ، توضیح داد .  اصابت موشک ، دو سه خانه را خراب کرده و هفت یا هشت نفر را کشته و چندین رأس گوسفند [ تلف شده است] . عیدی محافظان را قبلاً داده‌ام‌‍؛  معمولاً هرسال ‌هزار تومان به هر یک از آنها می‌دهم.

عفت و فاطمه و فائزه و سعید[4] و بچه‌هایشان، ساعت یک بعدازظهر به ایستگاه راه آهن  رفتند که با قطار به رفسنجان بروند. محسن قبلاً رفته است؛ مهدی و یاسر هم در جبهه هستند. عفت سفارش کرد که حال آنها را بپرسم و به او اطلاع دهم. فرماندهان ارتش می‌خواستند برای مراسم عید بیایند که مطابق معمول، گفتم دید و بازدید نداریم.

ساعت چهار ونیم بعدازظهر ،  موشک عراقی به فضای تهران رسید. از صدای آن به نظر می‌رسید در فضا منفجر شده است ؛ چون همین لحظه مشغول نوشتن خاطرات هستم، هنوز خبر سرنوشت موشک را دریافت نکرده‌ام. بعد از ساعتی معلوم شد که در منطقه بلوار ابوذر ‍[ در شرق تهران ] به منطقه مسکونی خورده و 9 نفر شهید و 16 نفر مجروح داشته است .

محسن که از رفسنجان به تهران می‌آمد ، از نائین اطلاع داد که در بین راه یزد و نائین، طوفان شن شدیدی وزیده و باعث شکسته شدن همه شیشه‌های ماشین شده و ماشین‌های زیادی نیز آسیب دیده‌اند.  به همین خاطر شب را در نائین می‌ماند که ماشین را درست کند.

شب احمدآقا آمد . درباره متنی که امام می‌خواستند به آئین نامه مجمع ‌[ تشخیص مصلحت نظام ]  اضافه کنند ، مشورت کردیم ؛ نظر ما این شد که در طرح‌ها و لوایح، بعد از تصویب مجلس و نظر اول شورای نگهبان و در مورد مسائل مهم کشور ، با کسب اجازه در هر مورد از امام عمل کنیم . با آقایان موسوی اردبیلی و خامنه‌ای [روسای قوای قضائیه و مجریه] هم تلفنی مشورت شد؛ آنها هم قبول کردند.

آقای [ سید رضا ] زواره‌ای [ نامزد نمایندگی مردم تهران ] ، تلفنی شکایت کرد که هیأت اجرائی ، صلاحیت نامزدی ایشان را رد کرده است.

 

[1].