شنبه 22 اسفند | 23 رجب 1408 11 مارس 1988
آقای فروزنده اطلاع داد عملیات که قرار بود دیشب انجام شود، نشده و به امشب موکول شده است. با اینکه قرار بود بعد از شروع عملیات به منطقه برویم، به خاطر احتمال وجود موانع در راه، تصمیم گرفتیم امروز برویم. فرم شرکت در انتخابات [مجلس شورای اسلامی از حوزه ا نتخابیه] تهران را پر کردم و با شناسنامه به دفترم فرستادم. دیشب تا به حال جنگ شهرها متوقف است. تلفنی احوال آقای [مهدی] کروبی را پرسیدم؛ بهتر است. دیسک کمر گرفته است.
آقای [محمد] یزدی به مشهد رفته است. قرار شد برای اداره جلسه، فردا به تهران برگردد.
لباس بسیجی پوشیدم و خداحافظی کردم. عفت در بدرقه گریه کرد و گفت قلبش درد گرفته؛ مهدی و یاسر در جبههاند. حق دارد ناراحت باشد. صبرش در این موقعیت خوب است. به سوی جبهه با ماشین حرکت کردیم. بعد از قزوین، کنار مزرعهای برای ناهار و نماز توقف کردیم. غذا از قزوین گرفته بودند. از همدان و قروه گذشتیم. نزدیک غروب به سنندج رسیدیم.
ساعت نه شب به قرارگاه شهید مطهری در شمال دریاچه مریوان رسیدیم. فرماندهان سپاه برای انجام عملیات قرارگاه مقدم رفته بودند. اطلاع دادند که نیروها به سوی خط دشمن حرکت کردهاند. تا ساعت یازده شب که بیدار بودم، درگیری آغاز نشده بود. شام خوردیم و خوابیدم. خسته بودم.