خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»
همراهی محسن هاشمی و گروه موشکی با فرمانده جنگ *** مشورت هاشمی با آیتالله خامنهای درباره گروگان فرانسوی
شنبه 8 اسفند | 9 رجب 1408 27 فوریه 1988
در منزل بودم. وقتم با استراحت و مطالعه و پیاده روی در حیاط منزل گذشت. ظهر آقای خامنهای اطلاع داد که عراق به پالایشگاه تهران حمله کرده و خساراتی وارد کرده است. دستور مقابله به مثل، با زدن بغداد و بصره داده شد. گفتم برای خروج مردم از شهرهای بصره و بغداد، امروز اعلام شود؛ احتمالاً حملات به شهرها و مراکز اقتصادی وسعت گیرد.
تا ظهر برای رفتن به جبهه تردید داشتیم، ولی ظهر تصمیم به رفتن گرفتیم. محسن عصر آمد و خداحافظی کرد و رفت که با قطار حرکت کنند و من از ایستگاههای وسط راه به آنها ملحق شوم.
سرتیپ جلالی [وزیر دفاع]، تلفنی اطلاع داد که واسطه پاکستانی اعلان آمادگی کرده که تعداد قابل توجهی موشک های استینگر و تاو و لامپ هاگ و... به تهران بیاورد.
قیمتها هم بد نیست. میخواهد کمک کنیم که یک گروگان فرانسوی آزاد شود. آیتالله خامنهای موافقاند. باید از دیگران هم بپرسیم.
به دفترم گفتم برای عفت و همراهانش بلیت خراسان تهیه کنند و به آقای طبسی تلفنی گفتم که محلی برای اقامت آنها در نظر بگیرد. چون من و مهدی و یاسر و محسن در جبهه خواهیم بود، او نمیتواند تنها در خانه بماند، به مسافرت میرود.
ساعت هشت شب به اتفاق دکتر روحانی و پاسداران با لباس بسیجی از منزل حرکت کردیم - تا اینجا را در منزل بیش از حرکت نوشته بودم؛ بقیه را در قرارگاه مطهری کنار دریاچه [زریوار در] مریوان، نزدیک مرز عراق مینویسم. -
به محل ایستگاه کردان بین کرج و قزوین رفتیم. قطار هم فوراً رسید و حدود ساعت ده شب سوار قطار [تهران - تبریز] شدیم. یک واگن برای من و همراهان پشت لوکوموتیو بسته بودند. من و دکتر روحانی در یک کوپه و گروه موشکی سپاه و محسن در کوپه دیگر و پاسدارها هم در سایر کوپهها بودند. شام پلو مرغ آوردند.
نزدیکیهای قزوین خوابیدیم. هوای قطار خیلی گرم بود. با اینکه تقریباً همه اطراف مسیر را برف پوشانده بود. گفتیم درجه حرارت را کم کردند و پنجره را باز گذاشتیم. باز هم به خاطر گرما و صدای قطار - مخصوصاً موقع عبور از تونلها که خیلی زیاد در مسیر وجود دارند - مرتباً بیدار میشدم. بخش اعظم مسیر کوهستانی است.