پنجشنبه 1 بهمن | 1 جمادی الثانی 1408 21 ژانویه 1988
بعد از نماز و گوش دادن به اخبار، از عملیات دیشب اطلاع گرفتم؛ از پیشرفت راضی بودند. برای قدم زدن در برف ها به اطراف قرارگاه رفتیم. تا ظهر قدم زدیم و آقای امیدخدا - از پاسداران همراه - فیلمبرداری کرد. به مرکز شنود مذاکرات بی سیمی عراق رفتیم؛ توضیحاتی دادند. از پناهندگان عراقی هم کمک میگیرند. ظهر خبر رسید که عملیات ناموفق است و نیروها برگشتهاند.
به محل استقرار یک توپ ضدهوایی 57 غنیمتی رفتیم و با خدمه آن صحبت کردیم. اکثراً سرباز و بسیجی بودند. به یکی از بسیجیها که اهل بیجار است و مدتی در زندان ضدانقلاب در دولتو بوده و زجر زیاد دیده و عیالوار است، یک سکه بهار آزادی دادم.
بعد از نماز تا ساعت چهار بعد از ظهر، با فرماندهان نظامی درباره علت عدم موفقیت عملیات دیشب که به قلههای الاغلو و دولبشک حمله کرده بودیم، صحبت کردیم. عصر به قرارگاه شهید داورآبادی در داخل خاک عراق رفتیم که از رودخانه چومان مصطفی که نقطه مرزی است، حدود 15 کیلو متر جلو تر بود. نماز مغرب را آنجا خواندیم و با فرماندهان سپاه درباره عملیات مذاکره کردیم. قرار بود با محسن رضایی مذاکره کنیم، ولی ایشان به خاطر مشکلات جنگ به قرارگاه مقدم در ارتفاع گردرش رفته بود که تلفنی قرار گذاشتیم، فردا مذاکره کنیم.
به قرارگاه خودمان برگشتیم. برف میبارید. ساعت ده شب رسیدیم. یاسر و امیر مهدی خوئینیها، همراه رحمانی آمده بودند. بچهها خواب بودند. گفتم بیدارشان کردند و آمدند. حالشان خوب است. در خط مقدم شرکت کرده و شش اسیر عراقی را با یک تفنگ خراب به عقب آورده بودند. با عفت تلفنی صحبت کردیم. یاسر هم صحبت کرد. دیر وقت خوابیدیم.