جمعه 27 آذر | 26 ربیع الثانی 1408 18 دسامبر 1987
اذان صبح بیدار شدم. برای اولین بار، تلفنی با منزل صحبت کردم. یاسر به مرخصی آمده بود. ساعت هشت صبح به سوی بندر امام حرکت کردیم.
ساعت ده به محوطه پتروشیمی ایران و ژاپن رسیدیم. مدیران مربوطه در یک ساختمان بزرگی که گفتند مجموعه آن را به صورت پیش ساخته از ژاپن آوردهاند و ظرف دو ماه نصب کردهاند، در جلسهای جمع شدند. آقای طاهری مدیر پتروشیمی از آقای [محمد] فروزنده مسئول قرارگاه مهندسی خاتم به خاطر بردن بخشی از امکانات پتروشیمی برای جنگ انتقاد کرد. گفتم باید به اولویت دفاع مقدس توجه داشته باشند.
وقتی به انبارها رفتم که عقبه کار را ببینم، از نگهداری آن همه اجناس گرانقیمت در انبار که در معرض بمباران عراق است، بیشتر ناراحت شدم و به آنها انتقاد و اعتراض کردم. توضیحاتی نامقبولی ارائه دادند. دو ساعت از جاهای مختلف آنجا و شیمیائی رازی بازدید کردم؛ خیلی عظیم است. متاسفانه به خاطر جنگ تعطیل مانده و بارها بمباران شده است. گفتند 16 بار بمباران شده. آنها برای بردن نمک و گوگرد تولیدی هم مشکل حمل و نقل دارند.
ناهار و نماز را در همانجا خوردیم و خواندیم و سپس از دریاچههای تولید نمک از آب دریا بازدید کردیم؛ جالب است. گفتند دو و نیم میلیون تن نمک موجود دارند که برداشت نمیشود. این نمک برای مصرف در کارخانههایی بوده که هنوز راه نیفتاده است. به اهواز برگشتیم. ساعت چهار بعد از ظهر رسیدیم. کمی استراحت کردم.
آقای شمخانی از شمال غرب آمده بود. توضیحاتی درباره عملیات آینده داد که امیدوار کننده است. بعد از نماز مغرب به زرگان آمدیم و شب را مهمان نیروی زمینی ارتش بودیم. فرماندهان نیرو جمع بودند. در جمع آنها صبحت کردم و آنها خواستههای خود را مطرح کردند و من برای آنها توضیحاتی دادم؛ جلسه خوبی بود. شام را خوردیم و برای استراحت به گلف آمدیم و این خاطرات را نوشتم، استحمامی و خواب.