شنبه 1 آذر 1365 در منزل بودم. وقتم به مطالعه گذشت و کارها را تلفنی انجام دادم. عصر علی ـ اخویزاده ـ آمد؛ از خوزستان احضارش کرده بودم. گزارش دیدار و مذاکره مجدد با آمریکاییها را داد. قبل از اقدام او را نهی کرده بودم. به من گفته بودند که به آمریکا رفته و با ریگان درباره سقوط صدام مذاکره کرده است. گفت به آمریکا نرفته، بلکه به نوعی ادامه همان رشته ارتباطهای سابق بوده و با ]الیور[ نورث عضو شورای امنیت ملی آمریکا[ و پویندکستر ]از طراحان رابطه آمریکا با ایران[، ]آلبرت[ حکیم و سام صحبت کرده. معلوم شد انجیل با امضای ریگان را، او آورده و این کار را با اصرار آقای محسن رضایی کرده است. به عواقب اقدامش توجهش دادم و او را از تکرار تماس بر حذر داشتم. احمدآقا آمد. نگران عواقب همان دیدار بود که قبلاً گفته بودیم با ریگان بوده؛ جریان جدید را گفتم، مثل من قدری خیالش راحت شد. در عین حال احتمال سوء استفاده تبلیغاتی میرود.شب همشیره طیبه آمد؛ برای ازدواج دختر وپسرش که میخواهند حضرت امام عقد آنها را ببندد. به احمدآقا گفتم، قبول کردند. قرار شد روز دوشنبه عقد بسته شود. اطلاع رسید که به بغداد موشک زدهایم و اصابت کرده است. گزارشها را از مجلس آوردند، خواندم. آمریکاییها خیلی در مخمصه افتادهاند. فرانسویها هم از برکت گروگانها در لبنان، بالاخره 330 میلیون دلار را به عنوان قسط اول بدهی خودشان پرداختهاند.