خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1364/ کتاب «امید و دلواپسی»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1364/ کتاب «امید و دلواپسی»

ورود نیروهای موشکی لیبی به ایران *** ملاقات شورای حزب‏الله لبنان با هاشمی

  • سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۶۴

    تا ساعت هشت صبح در منزل کار کردم. ساعت نه در مجلس، اعضای شورای حزب‏الله لبنان به ملاقات من آمدند. آنها نگران ایجاد ارتباط ایران با حزب امل لبنان بودند و درباره لزوم همکاری شیعه و کلّ مسلمانان لبنان و فلسطینی‏ها تأکید کردم و اختلاف حزب‏الله و امل را مضر خواندم و لزوم همکاری بیشتر با سوریه را مورد تأکید قرار دادم و گفتم مایل نیستیم که در لبنان دخالت کنیم. خود لبنانیها مردم رشید و با حکمت‏اند؛ البته کمک می‏کنیم. در بودجه امسال مبلغ دویست میلیون تومان برای [کمک به] لبنان منظور شده است.

    آقای بنکدار از وزارت اطلاعات آمد. راجع به نکات تردیدآور در حادثه طبس و شکست آمریکایی‏ها صحبت کرد. او گفت هدف آمریکایی‏ها مبهم است، یا آزادی گروگانها بوده یا کودتا بوده یا برداشتن یا گذاشتن چیزی در کویر طبس بوده یا چیزهای دیگر. درباره این موضوع فیلم می‏سازند و این تردیدها مانع است. توضیحاتی دادم و راه‏هائی برای تحقیق بیشتر ارائه نمودم.

    آقای غرضی [وزیر نفت] تلفنی گفت کشتی بلژیکی که پریروز در خلیج‏فارس مورد حمله قرار گرفته حامل نفت ایران بوده است. به دفتر مشاورت امام گفتم رسیدگی کند. آقای [عبدالله]جاسبی آمد و راجع به توسعه دانشگاه آزاد اسلامی حرف زد و از مصوبه شورای انقلاب فرهنگی که بخشی از واحدهای دانشگاه را از مدرک و صلاحیت استخدامی محروم می‏کند و همچنین معافیت دانشجویان از خدمت سربازی صحبت کرد. برای ساختمان واحد زرگنده کمک خواست و گفت دویست و بیست هزار نفر در کنکور ثبت نام کرده‏اند که هشتاد هزار نفر آن مربوط به آزمون پزشکی است.

    عصر در شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت کردم و درباره شرایط گزینش ورود به دوره تخصص پزشکی و کاردانی بحث شد. قرار شد در مورد اول به واجدین شرایط اخلاقی اولویت بدهیم. شب با آقای خامنه‏ای جلسه داشتیم و درباره دولت آینده صحبت کردیم، درباره جنگ هم بحث کردیم.

    آقای رفیق‏دوست تلفنی اطلاع داد که بخشی از نیروهای لیبی برای راه‏اندازی ضدهوایی‏های سام و دو گروه هم از سوریه و لیبی برای همکاری در ساخت موشک وارد شده‏اند. شب به خانه آمد. [پسرم] یاسر از خوزستان برگشته، در جبهه و جنوب جزیره مجنون هم بوده و شب در سنگر خط مقدم، [گلوله] خمپاره در نزدیکی او به زمین خورده است.