از ساعت هشت تا ده صبح کارهای اداری را در دفترم انجام دادم. در دفتر آقای خامنهای با فرماندهان سپاه برای بررسی برنامه آنها درباره آینده جنگ جلسه داشتیم. بعد از عملیات بدر مأمورشان کردیم که برنامه خود را بیاورند. به نظر میرسد که آنها ضعیف برخورد کرده، طرحهای بلند مدتی که چند سال دیگر نتیجه میدهد و مستلزم صرف نیروهای عظیم انسانی و مالی است، آورده بودند. با تلخی طرحشان را رد کردیم و من به آنها گفتم که باید با امکانات موجود جنگید. آنها پیشنهاد ادغام با ارتش را رد کردند و پیشنهاد تقسیم سرزمین بین ارتش و سپاه را هم برای مطالعه بیشتر گرفتند.
ساعت سه و نیم بعد از ظهر آقای صیاد[شیرازی] آمد. ایشان تقسیم سرزمین را نپذیرفت و توضیحاتی درباره طرح عملیات خود داد. عصر جلسه هیأت رئیسه[مجلس] داشتیم. بعد از جلسه، مشکلات جنگ را مطرح کردم. رؤسای قوا افطار مهمان من در مجلس بودند. با آنها درباره جنگ بحث کردیم. قرار شد که طرح صیاد را تأیید کنیم و برای و ادار کردن سپاه به اطاعت، از امام استمداد شود.
وضعیت قرمز و خاموشی اعلام شد ولی دشمن به تهران نرسید. شب در مجلس خوابیدم و سحری را به تنهائی صرف کردم. سرهنگ [هوشنگ]صدیق [فرمانده نیروی هوایی] از موفقیت آزمایش موشک استاندارد برای استفاده در پدافند ضد هوایی خبر داد که اگر کامل باشد، نقطه عطفی است.