خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1364/ کتاب «امید و دلواپسی»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1364/ کتاب «امید و دلواپسی»

عراق شیمیایی زد، فرماندهان از هاشمی خواستند بماند *** دو خبر متفاوت شمخانی درباره الامیه

  • پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۶۴

 

    ساعت یک بامداد با زنگ تلفن آقای [علی] شمخانی بیدار شدم. اطلاع داد که نیروهای سپاه، اسکله الامیه را گرفته‏اند. ولی صبح معلوم شد اشتباه بوده و [آنجا را] نگرفته‏اند. مدتی طولانی خواب نرفتم و لذا امروز معمولاً خسته و کسل بودم. از دیشب نیروهای ما حمله‏ای را به عراقی‏ها شروع کرده‏اند و تا امشب ادامه دارد و چهار گردان از لشکر گارد مخصوص رئیس‏جمهور [عراق] را به محاصره گرفته‏اند، ولی آنها مقاومت می‏کنند.

    دشمن دیروز و امروز به وسعت از اسلحه شیمیایی استفاده کرده و حدود سه هزار نفر آسیب دیده‏اند که 80 درصد آن سطحی است. در اهواز چند بار وضعیت قرمز اعلام شد. یک هواپیمای دشمن از بالای ساختمان ما گذشت که بعضی‏ها خیال می‏کنند، محل ما را نشان کرده است. قرار بود امروز به تهران بروم ولی فرماندهان سپاه، بودن من را در اینجا به خاطر درگیری‏های شدید اصلح دانستند. فسخ عزیمت شد.

    فرمانده نیروی دریایی آمد و گزارش عدم موفقیت دیشب در تصرف اسکله‏های البکر و الامیه را داد و برنامه آینده را گفت. سایت هاگ کوثر از دیروز خاموش بود. امروز موقتاً راه افتاد و دوباره خاموش شد. امروز سه هواپیمای دشمن را زدیم و یک هواپیما از دست دادیم.

    عصر برای رفع خستگی به طور ناشناس و با لباس بسیجی به خیابان‏های اهواز رفتم. یک ساعت گشتیم و جگر خریدیم و خوردیم. فرمانده نیروی زمینی با ستادش آمدند و درباره مأموریت عملیات پس گرفتن نفت شهر بحث شد. قرار شد اقدام نشود.