خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1364/ کتاب «امید و دلواپسی»
چهارشنبه 28 اسفند 1364 8 رجب 1406 19 MARCH 1986
ساعت نه صبح برای دیدن طرحهایی که برای مصلای بزرگ تهران در مسابقه رسیده است به تالار وحدت رفتم. بیش از سی طرح است. به نظرم طرح مهندسان سوریهای از دیگران بهتر است؛ گرچه رتبه چهارم و پنجم را زدهاند.
به مجلس رفتم. آقای [علیرضا] معیری آمد. گزارش سفر به سوئد برای شرکت در مراسم دفن آقای [اولاف]پالمه نخستوزیر سوئد - که ترور شده - را داد. آقای [محمد]کیاوش آمد. برای کارکنان در آبادان کمک خواست. دادم.
مقداری از گزارشها را خواندم. عراق سیاست زدن مراکز اقتصادی را انتخاب کرده است. دستور مقابله به مثل را تأکید کردم. آقای سعیدالذاکرین آمد و اجازه انتقال از مجلس را خواست. قیصر آمد و گفت کتابچه بودجه را باید وزارت برنامه و بودجه چاپ کند. آنها خواستهاند که مجلس چاپ کند. چند نفر از طرفداران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند. از بازداشت خسرو تهرانی و دوستانش نگران بودند.
عصر مسئولان نواحی بسیج آمدند. برای آنها صحبت کردم. رئیس سازمان انتقال خون آمد. گفت نیاز به خون داریم. قرار شد خبر را پخش کنند. شورای عالی دفاع جلسه داشت و پس از آن مصاحبه رادیو تلویزیونی کردم. شب مهمان نخستوزیر بودیم. بحث درباره سیاست خارجی و آینده عراق بود. در مواردی به تصمیم رسیدیم و مواردی در بحث قرار گرفت.
آخر شب آقای [محسن]رضایی، تلفنی گفت هزار عدد سکه طلا برای دادن به رزمندگان میخواهد. قرار شد نخستوزیر بدهد. اطلاع دادند که دشمن به [کارخانه] فولاد اهواز حمله کرده است. شب به خانه آمدم. والده و همشیره که در انتظار من بودند، خوابیده بودند. احمدآقا از طرف امام اطلاع داد که پرواز هواپیمای حامل جمعی از مسئولان کشور که عازم عمرهاند، اگر در آن احتمال خطر باشد، حرام است. پرواز لغو شد.