پنجشنبه 16 آبان 1364 23 صفر 1406 7 NOVEMBER 1985
تا ساعت هشت صبح در دفترم کار کردم و تا تنفس در جلسه علنی ماندم. مراجعات نمایندگان زیاد بود. معمولاً نامهها و گزارشهای زیادی توسط نمایندگان میرسد که وقت زیادی میگیرد. پیش از ظهر آقای [محمدرضا] باهنر آمد و از فشارهایی که پس از مسأله دولت و مخالفت آنها با نظر امام بر آنها وارد میآورند، گله داشت. گفتم که به مسائل دامن زده نشود تا فراموش شود. ظهر هم چند مراجعه از طرف نمایندهها داشتم و فرماندهان سپاه گیلان برای ملاقات آمدند.
عصر سروان دادبین آمد و از تصمیم باقی ماندن بخشی از ارتش در دره لولان از خاک عراق ناراضی بود؛ پیشنهاد فسخ تصمیم را داشت و از خودمحوریها و عدم توجه به نظرات دیگران شکایت داشت.
آقای دعایی مسئول حزب [جمهوری اسلامی] یزد آمد. در سفارت ما در استرالیا استخدام شده و از مشکلات یزد به خاطر اختلاف علما گفت. مسئولان ستاد [برگزاری] نماز جمعه تهران آمدند و گفتند ماهانه چهار صد هزار تومان خرج نماز جمعه است که فعلاً منبع درآمدی ندارند. برای ساختن مصلی هم استمداد نمودند. قرار شد از جائی تأمین کنیم. تا ساعت هشت و نیم در مجلس کار کردم. تلفنی با آقای خامنهای و آقای [میرحسین] موسوی درباره پدافند از مراکز حساس و همچنین [تعیین] دو وزیر باقی مانده کابینه صحبت کردم. سر شب به خانه آمدم.